معرفی اجمالی:
در این نمایش نامه 'فرهاد' با شنیدن خبر آغاز جنگ از کنار سفره عقد به جبهه
میرود و دیگر باز نمیگردد. خبر شهادت فرهاد باعث میشود نامزدش 'شیرین'
بر قبر خالی او به سوگ بنشیند. پس از گذشت هشت سال فرهاد که در اسارت بسر
میبرده است باز میگردد و تا پنج سال همه جا به دنبال شیرین میگردد؛ تا
این که هنگام غروبی در قبرستانی تاریک زنی را با روبندی بر چهره میبیند و
یقین میکند که او شیرین است؛ اما زن به شدت مخالفت میکند؛ اما فرهاد آن
قدر از گذشته و حال و آینده میگوید که شیرین در اوج درماندگی اعتراف
میکند که شیرین است؛ اما همسر مردی است به نام 'خسرو'....