|
علیرضا جاشوئی: خیلی وقت ها به خیلی چیزها عادت می کنیم.
مثلا عادت می کنیم
بدون بسم ا... کارمان را شروع کنیم.
عادت می کنیم هر روز بدون توجه از کنار یکدیگر
عبور کنیم.
عادت می کنیم شب ها بدون مسواک به رختخواب برویم.
عادت می کنیم برای
حفظ میز و صندلی مان باج سبیل بدهیم.
عادت می کنیم به گرسنه های شهر فکر نکنیم.
عادت می کنیم طوری حق را اجرا کنیم که به هیچ ناحقی بر نخورد.
عادت می کنیم به
پرخوری و تن پروری.
عادت می کنیم که هر سفره ای پهن بود ما هم بنشینیم.
عادت می
کنیم به اینکه یک دیپلم تعیین کند فلان دکتر شایستگی ریاست دانشگاه را دارد یا نه.
عادت می کنیم به سیگار.
عادت می کنیم به نفس کش طلبیدن های اراذل محترم.
عادت می
کنیم به بی حجابی.
عادت می کنیم به نفهمیدن؛ چون فهمیدن هزینه دارد.
عادت می کنیم
به عادت کردن. اصلا ولش کن...؛
و وقتی عادت کردیم برایمان سخت است ترک اش و به قول
قدیمی ها ترک عادت موجب مرض است!
اما نه؛ شاید عادت آنچنان هم بد نباشد! نمی دانم!
به هر حال تو خود حدیث مفصل بخوان از این...
رحمت به شیر پاکت.واقعا گل کفتی.آدمیزاد خیلی مواقع چنان دچار روزمری میشه که اصلا هدف آفرینش یادش میره.
امیدوارم حرفات تلنگری باشه بر وجدان خفته خیلیا.
درود خدا بر مردان خدا
یاحق
متن زیبایی بود.ویادم آمد روزگاری برای دلم اینچنین نوشته بودم:
عجب رسمی دارد این دنیا.بی وفایی که میکند هیچ،آدمیزاد را بی وفا هم میکند.فراق را چنان طولانی میکند که دوست داشتن از یادت میرود.
پیش از این دنیای مدرن رسم داشتیم کسی را که دوستش میداریم در کنارش باشیم و خودرا وقفش کنیم.دنیا که مدرن شد آموختیم که وقف کردن خرج دارد،برای بدست آوردن هزینه اش باید گاهی از دوست جدا شد تا مهارتی کسب کرد و شایسته تر شد.این شایستگی،انتظارات و توقعات دیگری را در پی دارد، انتظارات دیگران مسئولیت را به تو تحمیل میکند،مسئولیت دوری را به دنبال دارد،دوری دلتنگت میکند،دلتنگی عادتت می شود،عادت بی تفاوتت می کند،بی تفاوتی مرگت را معنا میکند،مرگ فرصت با هم بودن را پایان می دهد.فرصت تمام شده حسرت با دوست بودن رادر تو زنده میکند،و هر چه میکشیم از فراموشی هدف ایجاد تحول و عادت به آنچه هست میکشیم