اینکه مرکز آموزش عالی با 100-120نفر دانشجو در سال 86 برسد به دانشگاه سلمان فارسی با 1500-600 نفر دانشجو در سال 91، عزم و اراده ای را می طلبد که به حمدالله و المنه مسئولان این دانشگاه به خوبی از عهده آن بیرون آمدند و این جای بسی خوشحالی و مسرت دارد.
2-دانشگاه سلمان فارسی در
سال 91 به عنوان دانشگاه نخست فرهنگی در سطح کشور از طرف وزارت محترم علوم انتخاب
گردید. فرای از مثبت یا منفی دیدن این اقدام این انتخاب قدری قابل تامل است. در
رقابتی که تمام دانشگاه های کشور با بدنه های فرهنگی بسیار قوی و تشکل ها و کانون
های بیشمار مقابل یک دانشگاه نوپا و تازه تاسیس کم می آورند و عقب می مانند، نیاز
به قدری تامل و واکاوی دارد.
الف) دستگاه تصمیم گیرنده و قضاوت کننده در این مساله
مجموعه فرهنگی وزارت علوم می باشد. این مجموعه در سایت خود محلی را قرار داده به
عنوان درگاه فرهنگی که همه دانشگاه های کشور باید گزارش برنامه ها و مراسم هایشان
را در این درگاه وارد کنند. نظارت صحیح و سالمی هم بر روی این درگاه وجود ندارد. یعنی
اگر یک مراسم با حضور 50 نفر برگزار شود و بعد در گزارش مراسم میلیونی نوشته شود کسی بر صحت و سقم این مساله نظارتی
ندارد. بر همین اساس دانشگاهی و مجموعه
فرهنگی اول و برتر خواهد شد که اولا گزارشهای زیادتری وارد درگاه کند، دوماً گزارش
هایش جوری تنظیم شود که بیشترین امتیاز را نصیب خود کند. خوب طبیعتاً هرچه مخاطب،
سطح مراسم(استانی یا شهرستانی بودن) و... بیشتر باشد امتیازش هم بیشتر است. بعضی موضوعات هم مثل کرسی آزاد اندیشی و مساله
عفاف و حجاب و... امتیاز های ویژه دارند. واضح است که اگر مدیری راه و رمز امتیاز
ها را بلد باشد گزارشش را به گونه ای می نویسد که بیشترین امتیاز را بگیرد و از طرف
دیگر همان اول مدیرانی که دنبال رتبه و جایگاه هستند مراسم ها و برنامه ها را تنها
با نیت تهیه گزارشش برگزار می کنند. چه بسا مدیری از کارهای نکرده اش گزارش ها بنویسد
و عکس ها بفرستد.
ب)متاسفانه نگاه مدیران وزارتی در این برنامه ها بیشتر از
آنکه کیفی باشد، کمی است. هرچه تعداد برنامه ها و مخاطب را بیشتر ببینند حمل بر
فعالیت بیشتر می کنند. آنها یک سلسله گزارش می خواهند از اقدامات انجام شده که
البته خود آن مدیران هم طبیعتا همین گزارش ها را به عنوان کارنامه به مقامات بالا
دستی شان ارائه می دهند. پس نتیجتا این سیستم به جای مدیر، میرزا بنویس می خواهد. یک
میرزا بنویس خبره که گزارش نویسی را خوب بلد شده باشد و گزارش هایش باب میل مدیران
بالا دستی اش تهیه گردد. هیچ وقت هم تاکنون نشده است که وزارت بیاید بررسی میدانی
کند که مثلا برنامه ای که مدیر در درگاه ثبت کرده و برایش 500 نفر مخاطب ذکر کرده
برگزار شده یا نه؟ اگر شده آیا با همان کیفیتی که مدیر گزارش داده برگزار شده؟ آیا
می شد بهتر برگزار شود؟ آیا دانشجو یا مخاطب از این برنامه استفاده ای برده؟؟
3-این مقال قصد ندارد فعالیت
های فرهنگی دانشگاه سلمان فارسی را زیر سوال ببرد. قطعا این مجموعه هم به وسع خود
زحمت های زیادی کشیده و برنامه های متناسب با شرایط و دانشجویانش هم داشته است اما
چیزی که مهم است این است که کدام ویژگی ها این دانشگاه را نسبت به دانشگاه های دیگر
بالاتر و برتر نشان داده است؟
4-امام خمینی(ره) و امام
خامنه ای از اول این نهضت تاکنون که سی و سه سال از عمر پر برکت این انقلاب می
گذرد همواره دانشگاه را محمل تحولات عظیم کشور دانسته اند و بیشترین تاکیدات را بر
اسلامی کردن دانشگاه ها داشته اند. حال بد نیست یکی دو مورد از اصول مد نظر این
بزرگان را در دانشگاه سلمان بررسی کنیم تا متوجه شویم نخست فرهنگی شدن چقدر به
نخست مد نظرات امام و آقا نزدیک است:
الف) سیاسی شدن دانشجو و داشتن تحلیل سیاسی: امام خامنه ای
همواره تاکید داشته اند که دانشجویان به عنوان قشر نخبه جامعه باید از لحاظ درک و
تحلیل مسائل سیاسی آگاه و بصیر باشند. یکی از رسالت های مجموعه های فرهنگی دانشگاه
ها کمک به این مهم است. حال جالب است بدانید که این دانشگاه از این نظر بسیار ضعیف
است.
تعدا نشریات سیاسی فرهنگی فعال در این دانشگاه فقط یک نشریه
است و آنهم مجموعه بسیج دانشجویی بنا به رسالت بسیجی بودنش راه انداخته است که البته
کم و بیش از الطاف مسئولان محترم هم بی نصیب نبوده!! تعداد مراسم ها و نشست های سیاسی
که توسط ا ین دانشگاه در سال گذشته برگزار
شده به تعداد انگشتان دست هم نمی رسند و آن تعداد هم که برگزار شده جز یکی دو مورد
توسط بسیج دانشجویی و با توجه به رسالت خود مجموعه اش برگزار شده. اینکه در مراسم
ها و برنامه های سیاسی تعداد مخاطب به زیر 20 نفر هم می رسد نشان از این مهم دارد
که دانشجوی این دانشگاه یا نسبت به مسائل سیاسی کشور بی رغبت و بی علاقه است یا اینکه
برنامه های این دوستان آنها را قانع و ارضاء نمی کند. البته متاسفانه محافظه کاری
شدید برخی از مسئولان رده بالای دانشگاه در این مورد بی تاثیر هم نیست.
ب)عفاف و حجاب: یکی از مواردی که این سال ها در جو عمومی
دانشگاه ها بسیار جار و جنجال به پا کرد و برخی ها از آن استفاده های سیاسی بردند
مسئله حجاب بوده است. علیرغم تاکیدات حضرت آقا و دیگر مسئولان کشور برای سر و
سامان دادن به این مهم اما متاسفانه تاکنون اقدامی اساسی صورت نگرفته است. دانشگاه
سلمان هم همانگونه که امام جمعه شهرستان در نماز جمعه دو هفته قبل فرمودند، در وضعیت
خوبی بسر نمی برد.اگر چه این دانشگاه نسبت به دانشگاه های دیگر شرایط و اوضاع بهتری
دارد اما این بهتر بودن نه به خاطر فعالیت های مسئولان ، بلکه به دلیل کوچک بودن
فضا و قرار گرفتن این دانشگاه در یک شهر مذهبی و انقلابی است. هر سال که تعداد دانشجویان این دانشگاه زیادتر
می شود بر معضلات عفاف و حجاب نیز افزوده شده و در کم لطفی مسئولان، شرایط روز به
روز بدتر می شود. اگر سال 87آمار تقریبی دختران و پسران بدحجاب در این دانشگاه بیست
درصد بود به جرات می توان ادعا کرد امروزه به دوبرابر آن درصد افزایش پیدا کرده
است.
5-شاید پر بیراه نباشد اگر
ادعا کنیم بزرگترین معضل فرهنگی دانشگاه سلمان نداشتن نیروهای توانمند فکری فرهنگی
در مجموعه اداری خود است. شرایط و ظرفیت های بالایی که در این دانشگاه وجود دارد
از قبیل:جو نسبتا مذهبی، غلبه تفکر حزب الهی، نبود سیاسی کاری و سیاسی بازی بین
دانشجویان، قرار گرفتن در یک شهر مذهبی و انقلابی، داشتن دانشجویان معتقد و علاقه
مند به دین و... نیروهایی را می طلبد که برای این همه ظرفیت تفکر، برنامه ریزی و
مدیریت صحیح داشته باشد تا از این پتانسیل ها بیشترین بهره را ببرد. نیروهایی که
اولا خودشان از جنس دانشجو و جنس فرهنگ اسلامی باشند و دوما هدفشان چیزی غیر از
اشاعه فرهنگ اصیل انقلاب اسلامی نباشد. نیروهایی که چشم شان به ساعت و زمان اداری
نباشد که کی تمام می شود این 8 یا9 ساعت کار!!
امور فرهنگی محلی است که نیاز به خلاقیت و ابتکار از یک طرف
و مدیریت و پشتکار از طرف دیگر برای اجرای آن خلاقیت ها دارد. در نبود این نیروهاست
که قسمت فرهنگی مثل یک کلاف سردرگم شده است. برنامه های که بدون آرمان و نقشه راه
برگزار می شوند که برگزار شوند!! در نبود این نیروهاست که در کنار علم هیچ بهایی
به ایمان داده نمی شود و دانشجو اگر متخصص ترین فرد در انجمن های علمی شود یک ذره
در این انجمن ها بر ایمانش و فهم انقلابی اش افزوده نمی شود(اگر نخواهیم بگوییم چه
بسا این انجمن ها خود ایمانها به باد داده!)و هیچ کس هم یادش نمی آید که اگر ما
علم بدون ایمان می خواستیم دیگر این سی و سه سال این همه خون دل نمی خوردیم و
مقاومت نمی کردیم. در نبود این نیروهاست که تمام توان انجمنها و کانون ها صرف این
می شود که در فلان جشنواره مقام بیاورد و در فلان مسابقه رتبه صید کند و... انگار
نه انگار دانشگاه و دانشجو رسالتی بر عهده اش بود و قرار بود تکلیفی را ادا کند.
اگر هم جایی اقدامی می شود از مکنونات ذاتی خود دانشجویان بلندمی شود نه از تلاش
مسئولان در انقلابی کردن آنها!!
6- در آخر سخن یکی از
دوستان دانشجویم که سالها در این دانشگاه فعالیت کرده و زحمت کشیده:«این نخست شدن
ما تداعی این ضرب المثل است که بیرونش دیگران را کشته و درونش خودمان را! دانشگاه
نخست شدن ما همه را متوجه ما کرده و ما خود مانده ایم که چه کرده ایم با این همه
معضلات فرهنگی؟؟»