روزهای رئیسجمهور در فضایی غبارآلود میگذرد. هر که از سیاست چیزی میفهمد و دستکم اهل خواندن روزنامه است میداند که قرار است اتفاقی بیفتد، هر چند دقیقاً نمیتواند آن را پیشبینی کند.
مجلس در برابر رئیسجمهوری صف کشیده که مکرراً میزان رأی خود را به رخ رقبا میکشد. او که خود، سر فتنه است، در عین حال انگشت اتهام را از یک طرف به سوی مجلس و از جانب دیگر به سوی یاران دیرین انقلاب نشانه رفته است.
«عدم کفایت سیاسی رئیسجمهور» که تا مدتی پیش تنها به عنوان یک تهدید و فشار قانونی در ادبیات سیاسی به کار میرفت، حالا جدیتر شده و نمایندگان مجلس آن را علناً بیان میکنند. حامیان رئیسجمهور در مجلس از هر فرصتی برای جنجالآفرینی بهره میگیرند و اجازه نمیدهند ضعفهایش نمایش داده شود.
رئیسجمهور که با حرفهای گاه و بیگاه خود و برخی نزدیکانش زیر تیغ انتقاد رسانهها و شخصیتهای مذهبی و سیاسی است، همچنان در مصاحبههای جنجالی شرکت میکند و از طریق رسانههای همسو با خود، بر زخم سر باز کرده تهمت و دروغ و خشونت نمک میپاشد.
***
رئیسجمهور به خیانت در جنگ و بالاتر از آن، دست داشتن در خون عدهای از رزمندگان در منطقه هویزه متهم شده است.
جلسه علنی مجلس، بسیار داغ است و حرارت آن فضای کشور را پر کرده است.
«31 خرداد 60 جلسه علنی مجلس. دستور کار: بررسی طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر»
چند نفر از نمایندهها حرف زدهاند. همه علیه بنیصدر. حتی یک نفر هم که میخواهد در موافقت با او سخن بگوید اشتباهات بزرگ رئیسجمهور را کتمان نمیکند.
رئیسمجلس، ناطق بعدی را فرا میخواند: «آقای خامنهای تشریف بیاورند.»
امام جمعه تهران ناطق زبردستی است. چه آنها که قبل از انقلاب پای منبر، سخنرانیاش نشستهاند و چه آنها که از یک سال و نیم قبل خطبههایش را در نماز جمعه شنیدهاند به تبحرش در سخن گفتن اذعان دارند. وقتی به سمت تریبون میآید، میشود حدس زد که کار بنیصدر تمام است.
مجلس ناآرام، آرام میگیرد. نماینده امام در شورای عالی دفاع سخن آغاز می کند. آرام، فصیح، منسجم و دستهبندی شده. او به خوبی میداند از کجا شروع کند و کجا به پایان ببرد. همه گوشند و او زبان. میگوید و میگوید و میگوید... تا به اینجا میرسد:
«در ماجرای هویزه که تعدادی از بچههای ما شهید شدند، من به طور کلی نفی نمیکنم اما به هیچ وجه نشانی از یک تعلل عمدی و سستی عمدی، و خدای نکرده خیانتی مشاهده نکردم. چون دیروز شنیده شد کسانی میگفتند که این کار، کار آقای بنیصدر بوده است. نه. ما درباره آقای بنیصدر این قدر اشکال و ایراد وارد و به جا و منطقی داریم که محتاج این نیست که این مسئله را که هیچ راهی برای اثبات ندارد به ایشان نسبت بدهیم. این را من گناه بنیصدر نمیدانم. یعنی طبق تشخیص من و تا آنجا که من اطلاع دارم گناه بنیصدر نیست. بنیصدر اگر گناهی داشته باشد که حتماً دارد در جاهای دیگر است.»
نماینده امام در شورای عالی دفاع اگر این جملات را نمیگفت هیچکس به او خرده نمیگرفت. اصلاً در آن شرایط، مسکوت گذاشتن این موضوع، سیاستورزی محسوب میشد. سخنان مفصل او، حساب بنیصدر را یکسره کرده بود و این عبارات پایانی تأثیری بر رأی مجلس نداشت. معمولاً سیاستمداران کهنهکار ترجیح میدهند در چنین مواقعی خلاف جهت آب حرکت نکنند.
او اما میخواهد بگوید: حتی با دشمن، آن هم دشمنی مانند بنیصدر که تا پای برکندن بنیاد انقلاب رفته بود، با منافقین ساخته بود در جهت هدفهای غرب گام برداشته بود، ترورهای گروهکها را تأیید کرده بود... نباید ناجوانمردی کرد.
اگر او این جملات پایانی را نمیگفت در حافظه هیچ کتاب تاریخی ثبت نمیشد که او، آن را نگفته اما الان مجبور است بر صفحات خود بنگارد که جوانمردان رسم جوانمردی را از یاد نمیبرند.
***
دوستان بنیصدر شش روز بعد سزای این جوانمردی را دادند و در یک انفجار دست راستش را برای یک عمر از او گرفتند. هفت روز بعد داغ عزیزترین یارش، بهشتی شهید را بر دل او گذاردند. 66 روز بعد دو همرزم قدیمیاش، باهنر و رجایی راسوزاندند و...
آن شهدای بزرگ ماندهاند همانطور که آن رسم جوانمردانه سخنرانی 31 خرداد 60.
بارها این خاطره را مرور کردهام. همزمان حوادث بسیاری را در طول تاریخ انقلاب به یاد آورده ام. آدمهای فراوانی آمدهاند و رفتهاند که با وجود سابقه خدمات و زحمات قابل تقدیر. در کوران حوادث خود را باختهاند. نمونه بارزش پارسال است و حوادث پرفتنهای که از سرمان گذشت.
اشتباهات بسیار بزرگی از چهرههای خوش سابقه دیدهام. آن اشتباهات باعث شده که راهشان را از بقیه دوستان جدا کنند، میزان هم حالا فعلی آنهاست. اما اشتباهات آنها هر قدر بزرگ باشد مجوز به دست کسی نمی دهد که خطاهای ناکرده را به پایشان بنویسند و یا گذشته احیاناً مثبت آنها را نادیده بگیرند.
***
کاش کمی به قولرهبری بصیرت داشتید
در این شرایط اینگونه نوشتن و تیتر زدن عاقلی می خواهد