السلام عليك يا بقيه الله. السلام عيك يا روح الله و السلام عليك ايها القائد الاعظم سيد علي الحسيني الخامنه اي.
به نام الله. نگين سبز آزادگي و رشادت، سپيده معصوميت و صداقت و سرخ ايثار و شهادت.
پدر مهربانم سلام؛ قداست سنگ مزارت چشمانم را به قطران ژاله متبرك ساخت و روحم را آزاده و رها مثل پروانه، عاشق وصال خورشيد نگاه تو نمود. سرا پا از عشقت سرشار و چشمانم در حسرت ديدار تو تب دار. تلاطم انديشه ام را با ياد تو آرامشي مي بخشم تا تشويش خاطرم به مدد نفس قدسيت سامان يابد. قلمم را از باران اشك پر مي كنم تا بر صفحات تاريخ هجّي كنم عروج عارفانه ي تو را ،تامعبود لم يزلي. عروجي سرخ كه آنقدر براي دخترت مسرتبخش و غرور آفرين است كه غم اندوه را مجالي نمي دهد.
آري:
ما وارث مرگ هاي با لبخنديم يادآور موج خيزي ارونديم
اي دوست!چه عزتي از اين بالاتر؟ فرزند عقاب هاي بي ماننديم.
پدر عزيزم؛ مقاومت شما را در سالهاي سبز يكرنگي، پايمرديتان را در روزهاي روشن حضور، و التهاب و از خودگذشتگيان را در شبهاي مناجات و عمليات مي ستايم. شبهايي كه لب به زمزمه ي يا علي مي نشست و با نام زهرا ديده هاتان خيس مي شد. آنگاه كه نداي يا مهدي ادركني در رگ ها خون حماسه مي دوانيد و نداي يا حسين ثارالله روح خروش و قيام و رشادت را در پيكرهاي آسمانيتان مي دميد. يادش بخير!؛ نجواي يا رب يا ربِّشبهاي ظلماني، فاصله ي زمين تا آسمانرا در چشم بر هم زدني، خلاصه مي نمود. صداي بال ملائك در آسمان جبهه طنين اندازبود و عطر دل انگيز صوت قرآن، قلب ها را ، جلايي تازه مي بخشيد. به راستي كه زمين براي شما تنگ و كوچك بود. فضا، گنجايش روح بزرگتان را ، نداشت. بوي خاك مشامتان را آزرد و افلاك، پروازتان داد. خوشا به حال تركش هاي خمپاره و گلوله هاي تفنگي كه صفيران الله بودند و پيكرهاي آسمانيتان را بوسه باران كردند و پيشاني بندهاي سبزتان را، گلگون. غبطه مي خورم بر احوال شما، معشوقان خداييد و آيه هاي استجابت دعا.
ياد و خاطره ي روزهاي افتخار تا جهان باقيست در عمق باورمان ريشه دوانده است.
راستي پدر مي داني چرا به حضور سبزتان در هر عصر و هر زمان ايمان آورده ايم؟! زيرا كه هنوز هم ، پس از گذشت 22 سال از آن سال هاي طلايي، زهراييان بي نام و نشان، اين سبك روحان عرصه پيكار، كبوتر هاي خونين بال ، از سمت روزهاي پر از اربعين تان مي رسند و به روي دستهامان مي خرامند و در گوشهامان زمزمه مي كنند كه : خواهرم ؛ سرخي خونم را، به سياهي چادرت امانت دادم. امانتدار خوبي باش.
السلام عليك يا بقيه الله. السلام عيك يا روح الله و السلام عليك ايها القائد الاعظم سيد علي الحسيني الخامنه اي. و سلام بر خار چشم دشمنان و نور ديده ي شيعيان، مرجع و لايي جهان اسلام حضرت آيت الله العظمي نوري همداني«دامت بركاته»
به نام الله. نگين سبز آزادگي و رشادت، سپيده معصوميت و صداقت و سرخ ايثار و شهادت.
پدر مهربانم سلام؛ قداست سنگ مزارت چشمانم را به قطران ژاله متبرك ساخت و روحم را آزاده و رها مثل پروانه، عاشق وصال خورشيد نگاه تو نمود. سرا پا از عشقت سرشار و چشمانم در حسرت ديدار تو تب دار. تلاطم انديشه ام را با ياد تو آرامشي مي بخشم تا تشويش خاطرم به مدد نفس قدسيت سامان يابد. قلمم را از باران اشك پر مي كنم تا بر صفحات تاريخ هجّي كنم عروج عارفانه ي تو را ،تامعبود لم يزلي. عروجي سرخ كه آنقدر براي دخترت مسرتبخش و غرور آفرين است كه غم اندوه را مجالي نمي دهد.
آري:
ما وارث مرگ هاي با لبخنديم يادآور موج خيزي ارونديم
اي دوست!چه عزتي از اين بالاتر؟ فرزند عقاب هاي بي ماننديم.
پدر عزيزم؛ مقاومت شما را در سالهاي سبز يكرنگي، پايمرديتان را در روزهاي روشن حضور، و التهاب و از خودگذشتگيان را در شبهاي مناجات و عمليات مي ستايم. شبهايي كه لب به زمزمه ي يا علي مي نشست و با نام زهرا ديده هاتان خيس مي شد. آنگاه كه نداي يا مهدي ادركني در رگ ها خون حماسه مي دوانيد و نداي يا حسين ثارالله روح خروش و قيام و رشادت را در پيكرهاي آسمانيتان مي دميد. يادش بخير!؛ نجواي يا رب يا ربِّشبهاي ظلماني، فاصله ي زمين تا آسمانرا در چشم بر هم زدني، خلاصه مي نمود. صداي بال ملائك در آسمان جبهه طنين اندازبود و عطر دل انگيز صوت قرآن، قلب ها را ، جلايي تازه مي بخشيد. به راستي كه زمين براي شما تنگ و كوچك بود. فضا، گنجايش روح بزرگتان را ، نداشت. بوي خاك مشامتان را آزرد و افلاك، پروازتان داد. خوشا به حال تركش هاي خمپاره و گلوله هاي تفنگي كه صفيران الله بودند و پيكرهاي آسمانيتان را بوسه باران كردند و پيشاني بندهاي سبزتان را، گلگون. غبطه مي خورم بر احوال شما، معشوقان خداييد و آيه هاي استجابت دعا.
ياد و خاطره ي روزهاي افتخار تا جهان باقيست در عمق باورمان ريشه دوانده است.
راستي پدر مي داني چرا به حضور سبزتان در هر عصر و هر زمان ايمان آورده ايم؟! زيرا كه هنوز هم ، پس از گذشت 22 سال از آن سال هاي طلايي، زهراييان بي نام و نشان، اين سبك روحان عرصه پيكار، كبوتر هاي خونين بال ، از سمت روزهاي پر از اربعين تان مي رسند و به روي دستهامان مي خرامند و در گوشهامان زمزمه مي كنند كه : خواهرم ؛ سرخي خونم را، به سياهي چادرت امانت دادم. امانتدار خوبي باش.