من یک کازرونی هستم که حدود 21 سال است از کازرون مهاجرت
کردهام. البته هر از گاهی به کازرون سر میزنم که آخرین بار آن تعطیلات نوروزی
1396 بود. این متن را به مناسبت تظاهراتهای اخیر نوشتهام و تقدیم میکنم به همه
کازرونیهای محترم.
به کازرونی بودنم افتخار نمیکنم. شاید پرسیده شود که چرا؟
در ادامه میگویم که به فارس بودن یا ایرانی بودنم هم افتخار نمیکنم و شاید
دوباره پرسیده شود که چرا؟ در پاسخ به همه این نوع پرسشها میگویم، من فقط به
آنچه افتخار میکنم که خودم در آن نقش داشته باشم.
من محل تولدم یا پدر و مادرم را خودم انتخاب نکردهام و
البته کسی را هم نمیشناسم که در تعیین اینها، خودش نقش داشته باشد. (اگر کسی را
میشناسید معرفی کنید!) و به همین دلیل افتخار به این نوع امور را لغو میدانم.
شاید اکنون این سوال مطرح باشد که همه اگر بخواهند اینگونه
فکر کنند، اگر دشمن به خاکمان تجاوز کرد، کسی حاضر به فداکاری نخواهد بود؟ در جواب
باید گفت، اگر «همه» این گونه فکر کنند اساسا دشمن وجود نخواهد داشت. چون در این
صورت کسی وجود نخواهد داشت که به گستردگی خاکش افتخار کند و بخواهد برای بیشتر
کردن این افتخار به خاک دیگری تجاوز کند.
شاید اکنون این پرسش مطرح شود که زبان مادری، وطن و دیگر
مواردی از این دست چه اهمیتی دارند؟ پاسخ این است که دلیل ندارد هرچه اهمیت دارد
به آن افتخار کنیم. بعضی چیزها یک زمانی اهمیت دارند و بعد از مدتی بیاهمیت میشوند.
اما در زمان خودشان مهم هستند و البته افتخار آمیز هم نیستند.
مثلا آدم به خانهاش علاقه دارد. اما بعدا علاقهاش را از
دست میدهد و آن را میفروشد و به خانه دیگری میرود؛ خیلی ساده و معمولی. البته
آن زمان که خانه اولیه، خانه او بوده برایش مهم است که دزد به آن نزند. اما وقتی
آنجا خانه او نیست یا اساسا آنجا دیگر خانه نیست، مثلا تبدیل به فضای سبز شده،
دیگر چه اهمیتی دارد که چه کسی آنجا هست یا آنجا نیست.
حال ممکن است این سوال مطرح بشود که اگر ما به شهر و
دیارمان علاقه نداشته باشیم و به اصطلاح بیرگ باشیم، اما دشمن ما یک شخصی باشد که
به وطنش افتخار میکند و میخواهد با زور ما را به وطنش ملحق کند، ما باید چه کار
کنیم؟ جوابش این است ما باید از خودمان دفاع کنیم در عین حال باید دشمن و سیاهی
لشکرش را هم آگاه کنیم که به امور لغو و بیخود، افتخار نکنند و البته خودمان هم
حواسمان باشد، اینکه مورد تجاوز قرار گرفتهایم و داریم از خودمان دفاع میکنیم،
افتخاری ندارد. مثلا بیماری که با بیماریش مبارزه میکند، چه افتخاری دارد؟ بلایی
است که به سرش آمده و باید آن را از سرش رفع کند. ولی به هر حال، افتخار ندارد.
همه اینها را گفتم که بگویم، برای امور لغو احساساتتان جوش
نیاید. اگر یک مسئلهای منافع اقتصادی شما را به خطر انداخته، مثل بقیه منافع
اقتصادی، با روش محاسبه منطقی، منافع بیشتر را متوجه خودتان کنید. اگر هم صرفا
احساس میکنید این طرح جدایی، شما را عصبانی کرده، لطفا عصبانیت خودتان را کنترل
کنید. البته خودتان میدانید، من فقط خواستم دوستانه حرفم را مطرح کرده باشم.
اما کلامی هم برای جداییطلبان محترم
در طول تاریخ به جز موارد بسیار معدود، هر وقت یک منطقه از
جایی مستقل شده، بعدا میان خودشان درگیری رخ داده. مثلا وقتی هند از بریتانیا
مستقل شد، میان هندیها اختلاف افتاد و کشور پاکستان پیدا شد و هندیها و پاکستانیها
به جان هم افتادند که جنگ و دعوایشان هنوز ادامه دارد. در مستقل شدن سودان جنوبی
هم که همین اواخر رخ داد، شبیه به آن اتفاق افتاد و سودان جنوبیهای تازه مستقل
شده، خودشان تا مدتها با خودشان درگیر بودند.
این را گفتم تا پیشاپیش بگویم اگر روزی از کازرون جدا شدید،
به احتمال زیاد بین خودتان برسر مسائل خیلی پیش پا افتاده، اختلاف خواهد افتاد.
مثلا برسر اینکه ساختمان فرمانداری کجا باشد یا اینکه مثلا بیمارستان را کجا
بسازیم و امثال اینها و تا مدتها درگیر خواهید بود.
البته این را بگویم که بر خلاف خیلی آدمها، شخصا استقلال
سرزمین را حق آدمها نمیدانم. حتی استقلال هند از بریتانیا یا مثلا استقلال
اریتره از اتیوپی و امثال اینها را بر خلاف ظاهر پر زرق و برقشان اساسا درست نمیدانم.
شاید این سوال مطرح بشود که پس اهالی کشورهای تحت استعمار
باید تا ابد استعمارگران را تحمل میکردند؟ پاسخ من این است که باید آنها به جای
استقلال، برای دستیابی به حقوق شهروندی برابر تلاش میکردند. مثلا هندیها به جای
استقلال، میتوانستند تلاش کنند با اهالی جزیره انگلیس در انتخاب نخستوزیر
بریتانا برابر باشند. در این صورت ممکن بود که مثلا یک متولد بمبئی یا کلکته نخستوزیر
بریتانیا شود. در این صورت استعمار معنی نداشت.
سخن کوتاه میکنم. اگر با جداشدن مشکل حل میشد الان
آفریقا، شبه جزیره هندوستان و دیگر مناطق جدا شده، بهشت برین بود و شب و روز اهالی
آنها برای رفتن به اروپا جان خودشان را در میان دریاها به خطر نمیانداختند.
در پایان آمادگیام را برای گفتگو با همه اهالی کازرون
درباره وقایع اخیر اعلام میکنم به امید اینکه بتوانم در بازگرداندن آرامش به آنجا
کمکی کرده باشم.