پایگاه خبری کازرون نیوز | kazeroonnema.ir

کد خبر: ۱۲۲۸۹
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۳۹۳ - ۰۰:۱۵
زمانى كه ناپلئون قصد حمله به هندوستان (مستعمره بريتانيا) را داشت، هيئتى را به سرپرستى ژنرال گاردان به دربار فتحعلى شاه فرستاد تا راه عبور از ايران را براى خود باز كند. حكومت هند براى خنثى كردن اقدامات هيئت فرانسوى، ژنرال مالكوم را در سال ١٨٠٨ به ايران فرستاد كه چون در سواحل خليج فارس، به او اعلام كردند كه مقصود خود را با حاكم فارس در ميان بگذارد و به پايتخت ايران نزديك نشود، فورا به هند بازگشت تا اقدامات ديگرى به عمل آورد. در همان هنگام، سفير ديگرى (سر هارفورد جونز) مستقيما از دربار انگليس به ايران فرستاده شد و درحالى‌كه قواى انگليسى هند قصد اشغال جزيره خارك را داشتند، سر هارفورد توانست به پايتخت برود و عهدنامه‌اى با حكومت ايران امضاء كند كه به موجب آن، ايران انصراف خود را از اتحاد با فرانسه اعلام داشت و حتى ژنرال گاردان را به درخواست سر هارفورد از ايران اخراج كرد.
 گزارش زیر مربوط به سفر سر هارفورد جونز به ایران است. در این یادداشت، خلاصه سفرنامه وی را که مربوط به کازرون است، از نظر می‌گذرانیم (نقطه‌چین‌ها نشانه‌ای برای حذف توضیحاتی غیرضروری هستند):

بيست و سوم دسامبر به طرف كازرون حركت كرديم اما دشوارى گذر از گردنه‌ها و كوه‌هاى ميان خشت و كمارج، آنقدر معطلمان كرد كه بهتر دانستيم در دامنه شمالى آخرين كوه، براى توقف شبانه، اردو بزنيم و خودم را خيلى خوش‌اقبال دانستم كه در جريان راه‌پيمايى آن روز، هيچ حادثه خسارت‌بارى براى باروبنه و اثاثيه و چهارپايان باركش اتفاق نيفتاد.

روز بعد، صبح خيلى زود حركت را از سر گرفتيم. در مسافتى بيرون كازرون، حاكم آن شهر و كلّ ناحيه، به استقبال ما آمد. مسيرى كه امروز از آن عبور كرديم، براى من يادآور ماجراهايى بود كه هنگام فرار از شيراز [در زمان لطفعلى خان زند] بر سرم آمده بود و باعث شد تا افكارى سودمند در رابطه با تكرار شرايط و اتفاقات مشابهى كه كم‌وبيش براى هر كسى در طول عمرش اتفاق مى‌افتد، در ذهنم پيدا شود. با اينكه قصد نداشته‌ام در اين كتاب به چنين مسائلى بپردازم، اما مطلب ذيل كه از يادداشت‌هاى آقاى شريدان استخراج شده، ممكن است براى خواننده جالب باشد: «حاكم كازرون، براى ابراز احترام به سر هارفورد، در ديرايس [همان دریس]  به استقبال ما آمد. هرچه به شهر نزديك‌تر مى‌شديم، انبوه جمعيت بيشتر مى‌شد و زمانى كه به دو مايلى كازرون رسيديم، بيشتر مردان شهر كه تعدادشان حداقل پنج هزار نفر مى‌شد، دور ما جمع شده بودند. در اينجا با كُشتى‌گيران و پهلوان‌هايى مواجه شديم كه با چوب‌هاى سنگينى كه ميل نام داشت، ورزش مى‌كردند و درست در مقابل اسب سر هارفورد، جنبه‌هاى گوناگون قدرت و استقامت خود را به نمايش گذاردند ولى گاه آنقدر به اسب او نزديك مى‌شدند كه به نظر مى‌رسيد براى آن حيوان تحملش سخت است. توصيف سر و وضع و درهم آشفتگى جمعيتى كه اكنون دور و اطراف ما را گرفته بود غيرممكن است. چنان گردوخاكى برپا بود كه ما تقريبا جايى را نمى‌ديديم و مثل پودر بر ريش بلند و سياه ايرانيان مى‌نشست.

فاصله ميان ديرايس و كازرون را حدود هفت مايل تخمين زدم كه به خاطر اين جمعيت انبوه و نمايشاتى كه خودمان واقعا خواهانش نبوديم، طى كردن آن، شش ساعت به طول انجاميد. به نظر مى‌رسد نه تابش آفتاب، نه باد و نه گردوغبار، هيچ‌كدام تأثيرى بر سرهارفورد ندارد چون بلافاصله پس از رسيدن به محل اقامتمان و پس از مرخص كردن حاكم و مهماندار، دستور داد تا قاصدها يا نامه‌رسانان آماده باشند؛ سپس خودش شروع كرد به نوشتن نامه‌هايى و ضمنا منشى‌هاى ايرانى را هم فراخواند تا مطالبى را به آنها ديكته كند تا بنويسند؛ مطمئنم كه آن منشى‌ها در دل خود آرزو مى‌كردند اى كاش سرهارفورد اينقدر خستگى‌ناپذير و پرتوان نبود.»

لازم به ذكر است كه من دستور داده بودم تا نماينده بريتانيا در شيراز -جعفر على خان - در اينجا با من ملاقات كند. از روزى كه در بوشهر از كشتى پياده شدم، وظيفه و مسئوليتى كه بر عهده گرفته بودم، فرصتى براى تفريح يا استراحت برايم باقى نمى‌گذاشت... .

من قبلا هرگز جعفر على خان را نديده بودم. بااين‌حال دلايل كافى برايم وجود داشت كه از جديت او در كارها و اخلاق و رفتارش رضايت داشته باشم، اما در يكى دو مورد متوجه شده بودم كه او در روابط و گفت‌وگوهايش با وزيران شاهزاده از دستورات من تخطى و زياده‌روى كرده و به نظرم رسيد كه شايد با نزديك شدن من به شيراز، او را تحت فشار بگذارند و در رابطه با ورود و اقامت من به شيراز، قول‌وقرارهايى نامناسب از او بگيرند؛ بنابراين بهتر ديدم از او بخواهم در كازرون به ديدن من بيايد و در همان چند دقيقه ابتداى گفت‌وگوهايمان، متوجه شدم كه كار درست و دورانديشانه‌اى كرده‌ام و با توجه به توضيحات او در رابطه با اوضاع و احوال شيراز و نقشه‌ها و تصميمات حكومت آنجا در مورد من، به اين نتيجه رسيدم كه بايد بدون لحظه‌اى درنگ، نامه‌اى براى صدراعظم شاه ايران - ميرزا شفيع - و دوستم ميرزا بزرگ بنويسم. بنابراين به دنبال آن دو منشى ايرانى فرستادم تا به خيمه من بيايند و از آنها خواستم تا نامه‌اى به هر يك از افراد فوق‌الذكر بنويسند و قدردانى و رضايت مرا از استقبال و پذيرايى بسيار محترمانه‌اى كه آن روز در كازرون از من به عمل آمده بود، اعلام كنند... .

بار ديگر به يادداشت‌هاى شريدان رجوع مى‌كنم كه درين‌باره نوشته: «در كازرون، جعفر على خان نزد ما آمد. او ظاهرى بسيار محترم دارد و خيلى خوش برخورد است. سر هارفورد از خدمات او به هيئت نمايندگى، تشكر كرد و بروس و دكتر از ديدن دوست قديمى خود، بسيار خوشحال شدند. حاكم كازرون سه طبق بزرگ خوراكى برايمان فرستاد كه تشكيل مى‌شد از انواع پلو، خورش، شيرينى‌جات و غيره. غذاهاى ايرانى بسيار خوشمزه و شيرينى‌جات آنها عالى است. حوالى عصر به تماشاى باغ حاكم [همان باغ نظر] رفتيم كه به شكل مربعى است كه هر ضلع آن شايد به يك چهارم مايل برسد. خيابان‌بندى‌هاى صاف و مستقيم داخل آن، با رديف‌هايى از درختان سرو و نارنج در دو طرف، مشخص شده است. وسط اين باغ، خانه‌اى ييلاقى قرار دارد كه خيلى قشنگ به نظر مى‌رسد. برايمان خيلى جالب و لذت‌بخش بود كه يكى از خوش‌آواترين پرندگان خودمان يعنى مرغ سياه (طرقه يا توكا) را در اينجا هم ديديم.»

ما متوجه شديم كه تقريبا همه مردم اينجا، حاكم كازرون را مردى بخشنده و خيّر مى‌دانند كه نشان‌دهنده شخصيت والا و اعتبار اوست؛ چون در اين كشور، حكمرانان بايد ماليات منطقه تحت حكومت خود را جمع‌آورى كنند و اين باعث فشار شديد آنها بر مردم زيردستشان مى‌شود. مقام حكمرانى يك ناحيه-بدون استثناء-خريدارى مى‌شود و گذشته از پولى كه حاكم براى خريدن حكومتش مى‌پردازد، به مناسبت‌هاى مختلف بايد هداياى گران‌بهايى به شاه و وزيران بدهد و بعد از راضى كردن آنها است كه مى‌تواند به تأمين مخارج خود و خانواده‌اش اقدام كند. به نظر مى‌رسد سياست دولت فعلى اين است كه نه فقط مردم، بلكه حكمرانان نواحى و ايالات را هم، حتى المقدور فقير نگه دارد؛ بدين ترتيب، با اينكه در اين مملكتى كه آب كم است، متوسط محصول غلات، از چهارده تا بيست تخم در برابر هر تخم است، ولى كشاورزى رو به انحطاط مى‌رود و از زمين، فقط به اندازه‌اى برداشت مى‌كنند كه سد جوع كرده و ماليات‌ها را بپردازند و حكمران و خانواده‌اش را تأمين كنند. هر كوششى براى فراتر رفتن از اين حد- تحت حكومت فعلى-به خوشبختى مردم نمى‌انجامد. به همين دليل، اقتصاد و توليد پر رونق و بارورى ندارند چون اگر كسى به اندازه كافى براى امروزش داشته باشد، نسبت به فردايش بى‌تفاوت است چون مى‌داند اگر امروز خيلى اضافه‌تر داشته باشد، فردا ممكن است از او گرفته شود. همچنين ايران مطمئنا از كمبود بنادر دريايى پر رونق رنج مى‌برد؛ فقط در بوشهر كه بهترين و پررفت‌وآمدترين بندر ايران است، خيلى از تاجرانش عليرغم شرايط حاكم بر كشور، از ثروت زيادى برخوردارند... .

ايرانى‌ها مسلماً مردم بسيار مؤدب و باتربيتى هستند. همه حكمرانان نواحى يا ولايات كه براى ديدن سرهارفورد مى‌آمدند از اسب پياده مى‌شدند و او از روى اسب با آنها احوالپرسى مى‌كرد؛ براى ابراز احترام به او مى‌گفتند: مشرّف كردين و او در جواب آنها مى‌گفت: مشرّف شدم... .

چون ويرانه‌هاى شاهپور در نزديكى كازرون قرار داشت. خوشحال شدم كه فرا رسيدن روز كريسمس، به توقف مجبورمان كرد؛ همچنين ميل داشتم با رعايت روز تعطيل يكشنبه و نيز تعطيلى اعياد مذهبى، به ايرانيان نشان بدهم كه ما انگليسى‌ها، آن‌طور كه در ايران و تركيه گفته مى‌شود، كافر و لامذهب (بى‌دين) نيستيم. به هر تقدير، پس از اجراى مراسم روز كريسمس كه در خيمه من به‌طور علنى برگزار شد و به هم تبريك گفتيم، آقاى موريه و خودم، همراه با تعداد كافى نگهبان، براى ديدن ويرانه‌هاى شاهپور رفتيم كه تا غروب همان‌جا مانديم... .

از كازرون به آبودور [شايد ابولحيات فعلى؟!] رفتيم كه در آنجا يك صاحب‌منصب ايرانى به نام كريم خان كه از تهران فرستاده شده بود، اولين فرمان از پادشاه ايران و نامه‌هايى از وزيران را به دست من رساند كه حاوى گزارشى بود از شكستى كه ايرانيان در حمله به قلعه و شهر ايروان به روس‌ها وارد كرده بودند... .

توقفگاه بعدى ما «دشت ارژن» بود... . توقفگاه بعدى ما خان‌زينيان بود. سرما خيلى شديد شده و مجبور بوديم ميان برف و يخ حركت كنيم. همراهان هندى من - خدمتكاران، صاحب‌منصبان، سربازان و... - نيازمند لباس گرم بودند كه هرچه امكان داشتم در اختيارشان گذاشتم. مهماندار در اينجا مرا دعوت به شكار با باز كرد كه قبول كردم. اما بازهاى او خيلى بد تربيت شده بودند و به درد هيچ‌كارى نمى‌خوردند. بااين‌حال من با صحبت كردن براى او درباره انواع مختلف بازها، خاصيت هر نوع، بهترين روش تربيت آنها و روش صحيح شكار، مهارت خود را به او نشان دادم؛ من اين اطلاعات گرانبها را به زحمت در طول اقامتم در بغداد كسب كرده بودم كه تنها سرگرميم، شكار با باز بود. روز بعد - بيست و چهارم دسامبر - در سه مايلى شهر شيراز توقف كرديم... .

 منبع: خاطرات سر هارفورد جونز (روزنامه سفر خاطرات هیئت اعزامی انگلستان به ایران)، هارفورد جونز بریجز، ترجمه مانی صالحی علامه، تهران: ثالث، 1386، ج1 ص52-63

نویسنده: عبدالرسول فروتن
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
قهرمان
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۱۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۱۹
0
1
درود به دکتر فروتن عزیز
استفاده بردم
بازهای آسمان تان در پرواز باد
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
مخاطبین محترم؛
۱) کازرون نما، معتقد به آزادی بیان و لزوم نظارت مردم بر عملکرد مسئولان است؛ لذا انتشار حداکثری نظرات کاربران روش ماست. پیشاپیش از تحمل مسئولان امر تشکر می کنیم.
۲) طبیعی است، نظراتي كه در نگارش آنها، موازین قانونی، شرعی و اخلاقی رعایت نشده باشد، یا به اختلاف افكني‌هاي‌ قومي پرداخته شده باشد منتشر نخواهد شد. خواهشمندیم در هنگام نام بردن از اشخاص به موازین حقوقی و شرعی آن توجه داشته باشید.
۳) چنانچه با نظری برخورد کردید که در انتشار آن دقت کافی به عمل نیامده، ما را مطلع کنید.
۴) در صورت وارد کردن ایمیل خود، وضعیت انتشار نظر به اطلاع شما خواهد رسید.
۵) اگر قصد پاسخ گویی به نظر کاربری را دارید در بالای کادر مخصوص همان نظر، بر روی کلمه پاسخ کلیک کنید.
مشاركت
آب و هوا و اوقات شرعی کازرون
آب و هوای   
آخرين بروز رساني:-/۰۶/۰۲
وضعيت:
سرعت باد:
رطوبت:%
°
كمينه: °   بیشینه: °
فردا
وضعيت:
كمينه:°
بیشینه:°
کازرون
۱۴۰۳/۰۱/۳۱
اذان صبح
۰۵:۰۸:۲۲
طلوع افتاب
۰۶:۳۲:۰۲
اذان ظهر
۱۳:۰۲:۵۳
غروب آفتاب
۱۹:۳۲:۵۸
اذان مغرب
۱۹:۴۹:۲۹