نوشتن از روستا و روستاییان بی نشان چقدر سخت و دشوار است ، ترسیم سیمای مردمانی که از گذشت و گذر ایام تنها و تنها زجر و زحمتش رابه ارث بردهاند و هم طایفه اندوهند و سلاله رنج بینهایت مشکل است ، آنانی که نهیب فقر و پریشانی بر چهرهشان و داغ بینوایی بر جبینشان هویداست و شانههای نحیفشان خمیده از محنت روزگاران است ، مردمان دردمندی که با تمامی دردمندیشان صبر پیشه کردهاند و در یک دست عصای تدبیر به دست گرفتهاند و در دست دگر چوبدستی توکل و در این میان به عافیت میاندیشند و عاقبت خویش، عدالت و تفسیر عدالت در نگاه اینان معنایی دگر مییابد ، معنایی که باور به از میان بردن تمایزات و تعارضات اجتماعی از اعماق وجودشان زبانه میکشد. در تعریفی که از عدالت دارند تنها دلگرمیشان مولا و کلام مولاست، مولایی که در کلامش خطاب به مالک اشتر مبنای رفتاری را در برخورد با مردم یکی از اصول بنیادین عدالت میداند و به ایشان توصیه میکند که ای مالک قلبت را از مهر رعیت آکنده ساز و با لطف و شرم و محبت ورزیدن بدان ها مالامال نما .
این سخن خود بیانگر معنای حقیقی و راستین عدالت
است ، عدالتی که آنچنان که از فحوای کلام حضرت امیر استنباط میشود از هرم بالای اجتماع
آغاز و در نهایت امر نیز به طبقات پایینتر جامعه تسری مییابد ، تودههای روستایی
در سرزمین مان ایران به فراخور زمان و در طول قرون و اعصار متمادی تاریخی که بر این
آب و خاک گذشته است آماج سخت ترین و جانفرساترین محرومیتها بودهاند. روستائیان بینشان
شهرستان کازرون، بخش قائمیه و بالاخص روستای حکیم باشی نصف میان به نماد این محرومیتها
مبدل گشتهاند، گوئیا چنان که مقدر شدهاست نه دستی دارند بر سر زنند و نه پای گریزی
بر در ظاهرا آنکه به جایی نرسد فریاد است، روستائیان پاک و بیآلایشی که گوئیا در
درازنای زمان فقر اجدادیشان را بر دوش میکشند و با وجود فقر و تنگدستی بر مرکب استطاعت
سوارند و کلاه پشمینهی خویش را به صد تاج خسروی نمیفروشند، اینان آزادگان و سرافرازان
تاریخند که برخوردار از خوی و خیم و کنش و منش والایند ، اینان محرومانی هستند که منیتهای
ابله فریبانه را به پای خصال نیکوئی چون نوع دوستی ، مناعت طبع ، روح و شعور انسانی
قربان کردهاند، آری به راستی کلام زندگی کن و بگذار دیگران زندگیکنند در نگاه این
طبقه محروم جامعه تبلوری دیگر مییابد، به راستی تاریخ نیازمندیی این مردمان مالامال
از دردها و رنجهاست : نگاه آرمانی عدالت به مرفهان بیدرد و تنگ چشمان تمامیتخواه
از سویی و مردمانی که قامتشان خمیده از ناملایمتیهای زمانه است و شکمشان چسبیده
به پشتشان یک نگاه انسانی توام با برابر خواهی است نگاهی که خواهان و خواستار تزریق
روح و شعور انسانی به کالبد اجتماع است.
نکته قابل تامل اینکه برای کاستن از شدت فقر و
محرومیتها در سطح شهرستان و چنین مناطق محرومی باز تفسیر عدالت و همچنین بستر سازی
عدالتپذیری مردم و مسئولین ، و در نهایت امر نیز تغییر نگاه متولیان امر نسبت به فلسفه
خدمت و تعریف نوینی از غیرت مسئولیت از اهم امور است ، امید که توفیق رفیق راهمان شود
و در آیندهای نزدیک شاهد به بار نشستن غنچه شادی بر لبان خشکیدهی کودکان فقر باشیم
.