پایگاه خبری کازرون نیوز | kazeroonnema.ir

شخصيت ها / اهالی رسانه / محمدرضا اصلاح دریسی / متن / مقالات / روزنامه نگار آزادی خواه جنوب
هادی خوش سیما: 58 سال پیش در اردیبهشت ماه 1329 ه. ش آفتاب عمر یکی از فرزندان لایق و شایسته این مرز و بوم که مصداق بارزی از اخلاق و ملکات فاضله مهد قهرمان پرور ایران زمین محسوب می گردید، در افق خاک سیاه غروب کرد، اما خدمات صادقانه و زحمات طاقت فرسایش، در خاطره ها و بر ورق های تاریخ ماندنی است.

میرزا محمد رضای دریسی مشهور به اصلاح، مدیر روزنامه اصلاح، از مبارزین مشهور جنوب و از مدافعین استقلال و اعتلای ایران، در سال 1294 هجری در روستای دریس از توابع کازرون چشم به جهان گشود و به سبب اقامتش در بوشهر به بوشهری شهرت یافت. صاحب کتاب دانشمندان و سخنسرایان فارسی زادگاه وی را چنین توصیف می کند:

«محمدرضا دریسی در روستای دریس کازرون متولد شد. دریس دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی کازرون در 10 کیلومتری شمال باختری کازرون که گرمسیر و مالاریائسیت و ساکنش 464 نفر مذهب شیعه 12 امامی و فارس زبانند.»

اما آنچه که از نامه پسر مرحوم محمدرضا دریسی به رئیس وقت قسمت کارگزینی بنگاه راه آهن دولتی ایران از تاریخ و محل تولد وی استنباط می شود، چنین است:

«اسمش محمدرضا فرزند حاج علی مشهور به دریسی و شهرتش اصلاح در روز 17 ذیحجه سال 1294 هجری در برج جدی در بوشهر یکی از بنادر معتبر خلیج فارس متولد شده است. تحصیلاتش را در مکتب خانه های قدیم گذراند و در دوره جوانی به صف مجاهدین (تنگستانی) پیوست....»

محمدرضا دریسی، در یادداشت های خود، اشاره ای به زادگاهش ندارد اما در اشعارش، اهالی بوشهر و فارس را می ستاید: اهل شیراز و بوشهر همه باهنرند در سعادت طلبی آیت خیرالبشرند وی در دوران انقلاب مشروطه به صف مشروطه طلبان می پیوندد و فعالیت های متعددی را برای تحقق آرمان دموکراسی و مشروطیت انجام می دهد. اعمال و افعال این شخصیت در جریان مشروطه و همچنین در جنگ جهانی اول بوضوح ثابت می کند که به آنچه می گفته، چنان اعتقاد داشت که در بحبوحه اختناق رضاخانی جانش را فدای عقیده و ایمان می کند و می گوید: اصلاح که دیده ست هرگونه سیاست کرده ست ریاضت دیده است همه محنت و آلام و مشقت بنشسته چو استاد باید بزند داد و این "داد " و گفتار او نه تنها با مزاج عده ای در داخل کشور سازش نداشت بلکه انگلیس نیز از کردار و رفتار او در هراس بود. به همین علت و در گیر و دار حوادث جدیدی که در کازرون شکل می گرفت و دامنه اش حتا تا حوالی شیراز ادامه داشت، انگلیس ها با صولت الدوله، سردار عشایر قشقایی در جنوب، قراردادی را منعقد کردند که بر طبق آن، صولت الدوله به دستگیری محمدرضا دریسی متعهد شد.

ناصر ایرجی، مولف کتاب تاریخ معاصر ایران در این باره می نویسد: «در اواسط بهار، صولت الدوله جهت انتظام امور راهی کازرون شد و حدود سه هفته بعد در خان زنیان، کنلل گاف و ژنرال سایکس به ملاقات او رفتند. کنلل گاف و ژنرال ستیکس به ملاقات او رفتند. کنلل گاف و سرپرستی سایکس هر دو تحت تاثیر شخصیت صولت الدوله واقع شده و اعتقاد داشتند که به جلب اطمینان وی موفق گشته اند و می توانند مطمئن باشند که خلف وعده نخواهد کرد. در پی مذاکراتی که صورت گرفت، صولت الدوله طی قراردادی متعهد شد که: 1- با افراد خود راه شاهی را از تنگ ترکان تا دشت ارژن محافظت کند. 2......... 3........ 4....... 5- محمدرضا دریسی مبلغ معروف ضد انگلیسی را دستگیر ساخته یا از کازرون اخراج نماید.»

مولف کتاب جنبش استعماری جنوب و آزادی خواهان کازرون با اشاره به پرداخت مبلغ سی هزار تومان برای دستگیری محمدرضا دریسی و تبعید ناصر دیوان از سوی انگلیسی ها به صولت الدوله، می نویسد: «(دستگیری) محمدرضا دریسی با هوشیاری دریسی مسیر نشد و دریسی برای مبارزه بیشتر با اجانب اقدام به انتشار روزنامه اصلاح کرد.»

محمدرضا دریسی و دلیران تنگستان همزمان با جنگ جهانی اول و ضعف حکومت مرکزی و احمدشاه قاجار، گرچه ایران برای فرار از نتایج نامعلوم جنگ اعلام بی طرفی کرد اما هیچ یک از دول دیگر به این بی طرفی اعتنایی نکردند؛ انگلیس در جنوب ایران مدت های زیادی بود که سعی در کنترل اوضاع و سرکوب مخالفین داشت. در همین ایام، عملیات ضد انگلیسی در دشتستان و تنگستان بالا گرفت. در نتیجه انگلیسی ها برای تامین موقعیت خود در جنوب ایران، بوشهر را در 26 رمضان سال 1333 ه.ق اشتغال کردند.

نویسنده کتاب دلیران تنگستانی با قلمی شیوا اشغال بوشهر توسط نیروهای انگلیسی و اوضاع بوشهر را در آن سال چنین روایت می کند:

«بامداد روز 26 ماه رمضان سال 1333 ه.ق است. اهالی بوشهر بواسطه شب بیداری ماه روزه، به خواب خوش اندرند و در هیچ نقطه از بوشهر آمد و شد و آثاری که دلالت بر حیات ساکنین آنجا کند دیده نمی شود. گویی که خاک مرده بر همه پاشیده شده است و یکباره دست از دنیا و مافیها کشیده اند. فقط گاهگاهی صدای ماهیگیران و ماشوه چیان (کرجی بانان) که برای صید ماهی یا حمل و نقل مال التجاره در خلیج آمد و شد می کنند به گوش می رسد. در یکی از خانه های محله بهبهانی، در طبقه فوقانی عمارت زیبایی، جوانی به سن 15 در حال کسالت و ملال در روی تختخواب افتاده است و از شدت گرما و تب می نالد. ناگاه پدر از صدای ناله پسر برخاسته به تختخواب نزدیک شد و گفت: حسین تو را چه می شود. جوان آهی کشید و گفت: تب مرا اذیت می کند. هوا و اوضاع بوشهر بالاخره مرا هلاک می سازد... پدر دست او را گرفته، گفت: راه شیراز ناامن است. شما و بردارت را با میل ( کشتی پستی) به خرمشهر می فرستم... این بگفت و از اتاق بیرون رفت و روی بام جلو اتاق مشغول قدم زدن شد. ولی ناگهان متوجه نقطه دوری شد و فریادی زد و باشتاب به اتاق برگشت. دوربین چشمی کوچکی را از جعبه بیرون آورد و برای تماشای چیزی که در نظر داشت به طبقه آخر عمارت پشت بام رفت. پس از ورود به آنجا دوربین را در مقابل چشم گرفته. زیر لب گفت: یعنی چه، روی بام دارالحکومه بیرق انگلیس نصب شده.»

محمد رکن زاده آدمیت، مولف این کتاب، در گفتگویی جذاب، تصرف بوشهر و تبعید احرار و فرار محمدرضای دریسی را بدین گونه شرح می دهد: «- معنی آن را نفهمیدم. آیا اجنبی ها بوشهر را تصرف کرده اند؟ - آری امروز صبح زود انگلیسی ها بوشهر را قبضه کردند و این آشوب و شیون که شنیدید از زن ها و منسوبین آنها بود. میرزا علی کازرونی و سیدمحمد دکتر و محمدرضا مدیر روزنامه اصلاح که از مخالفین جدی انگلیسی ها بودند، فرار کردند و خود را به اهرم، مرکز تنگستان رسانیدند.»

سید قاسم یاحسینی در کتاب روزنامه و روزنامه نگاری در بوشهر می نویسد:

«همزمان با اشغال بوشهر در 27 رمضان 1333 ه. ق / 8 اوت 1915 م. محمد رضا بوشهری شبانه به اتفاق میرزا علی کازرونی از بوشهر فرار کرد و از طریق جزیره شیف خود را به نیروهای مجاهد تنگستانی مستقر در اهرم رساند. وی در اهرم با همکاری رئیس علی دلواری، زائر خان و شیخ خان چاه کوتاهی مبارزات چریکی علیه قوای اشغالگر انگلستان را سازماندهی کرد و از جمله اعضای کادر رهبری مجاهدین شد. وی در دشتستان با همکاری ویلهلم واسموس کنسول آلمان در بوشهر و میرزا علی کازرونی در برازجان اقدام به چاپ و انتشار نشریه ای به نام ندای حق کرد.»

محمدرضا بوشهری (اصلاح) در شعری اوضاع بوشهر را چنین توصیف می کند: جنگ بین المللی بود در آنها جوشی که از آن جوش کنون مردمشان دربدرند بود بوشهر یکی بندرعظمای وطن هم چو دروازه شهری که همه درگذرند روسائی همه با دانش و بینش در او بوجود آمدند گفتنی که یکایک قمرند همه بودند سیاسی چه فقیر و چه غنی همه آزاد طلب پشت و پناه لیک افسوس ابوالهول چو کردید عیان....

محمدرضا بوشهری در یادداشت های خود با ستایش از دلاوری های دلیران تنگستان و مجاهدین دشتستان در می نویسد: «مجاهدین دشتستان عبارت بودند از مرحوم شیخ حسین خان چاه کوتاهی شهید ثانی و زایرخضرخان شهید ثالث و رئیس علی دلواری شهید اول و جناب میرزا محمدخان غضنفر السلطنه و مرحوم نورمحمدخان دالکی. رئیس علی دلواری شهید اول که در حقیقت سر سلسله جنبان مجاهدت و پیش قدم میادین رزم با انگلستان بود بعد از یک ماه از تاریخ شروع حمله بوشهر به دست یک نفر ایرانی مجهول الهویه مقتول و شهید گردید و قلوب وطن خواهان جنوب را دغدار ساخت.... شهید ثانی رکن اعظم حوزه و مشهورترین مجاهدین به شمار می رفت و در تمام مدت انقلابات تا موقع سکوت انگلستان یعنی سه سال و نیم بعد از خاتمه جنگ، عَلَم مخالفت با دشمنان وطن افراشته و چون بعد از حرکت و در غیاب ما واقعات قتل مشارالیه فراهم آمده نمی توانیم از روی حقیقت بیان شهادت او را نمائیم. همین قدر گفته می شود که به وساطت تحریکات انگلستان و اقدامات احمدخان دریابیگی در میدان جنگ داخلی به شهادت رسید. این سه شهید برحسب مواحدتی که در زمان حیات در طریق مجاهدت وطن داشتند و مانند یک روح در قالبهای متعدد بودند، گویا برحسب مواعید زودتری در آخرت به یکدیگر متصل گردیدند.»

اصلاح به روایت اصلاح با اوج اختناق و استبداد و شروع استبداد صغیر، محمدرضا بوشهری به هندوستان مهاجرت کرد و در شهر بمبئی برای دفاع از مشروطه و افشای جنایات محمدعلی شاه قاجار در محرم سال 1327 ه. ق اقدام به انتشار روزنامه اصلاح نمود. محمدرضا بوشهری (اصلاح) علت مهاجرتش را به بمبئی در نامه ای به معاضدالسلطنه چنین می گوید: «... لکن پس از انفصال از میهن مقدس، از تغییر حالت بعضی از هموطنان چنان دماغم متعفن گشت که یک دقیقه تاب اقامت نیاورده، فوری عازم بمبئی شدم. چون استعدادی نداشتم با این حقارت اسباب مشغول به طبع یک روزنامه گردیدم و از خداوند طلب توفیق در ترقی آن می نمایم...»

در انتشار این روزنامه، همین افتخار برای او بس که حاضر بود با کمال آرامش و آسایش خاطر، جان شیرین خود را فدای وطن نماید. از این رو او کمتر از دیگر آزادی خواهان عصر خود نبود؛ چه در عوان مشروطیت برای مبارزه با جور و ستم و برای بدست آوردن آزادی و تحقق اهداف مشروطیت کوشش بسیار کردند و ضربتهای که قلم او به پیکر استبداد زد کمتر کسی زده است. اصلاح در شماره اول جریده خود هدفش را از طبع روزنامه خدمت به وطن می داند و می نویسد: «برای تاسیس این جریده، جهاتی دارم که شاید تدریجا طی مقالات خود به اظهارش بپردازم و حالا با ضیق وقت، همین قدر به ملاحظه کنندگان اعلام می داریم که ابدا قصدی جزء خدمت به وطن و نوع خود ندارم و از این روز بالمره با هیچ کس طرف نبوده و نیستم و فقط هم خود را بر اجرای آن خدمت معطوف کرده و می کنیم و با همین خرابی اسباب و حقارت آلات که دلالت بر بضاعت مزجات ما دارد، اقدام نموده....»

وی در یکی از مقالات خود با حمله به وطن فروشان می نویسد: «چه می خواهید بکنید. چه می خواهید بشود. خیر نمی شود. خدا نمی گذارد. امام نمی گذارد. محال است شما لاشخورها که از ضعف نفس خود را به اجانب فروخته و در دربار قجری اجیر شده اید اسلام را ملعبه خود قرار دهید...» بر سرلوحه این روزنامه که به لوگوی اصلاح و تصاویری از برگ زیتون آراسته، این جمله مندرج بود: «جریده ای ست آزاد و در اصلاحات سخن می راند.»

روزنامه اصلاح که هر چهارشنبه طبع و پنجشنبه توزیع می شد، در برگیرنده اخبار و مقالاتی در دفاع از انقلاب مشروطه بود و بخصوص اخبار و حوادث انقلاب مشروطه در بوشهر را پیگیری و درج می نمود. در یکی از شماره های این روزنامه، درباره برخورد نظامی دریابیگی با تنگستانی ها آمده است: «بوشهر- جناب دریابیگی به حکم انجمن ایالتی با 800 نفر تفنگچی و سرباز و دو عراده توپ برای سرکوبی اشرار تنگستانی روانه گردید. از طرف انجمن اکیدا توصیه شده که تا می تواند دخیل در خونریزی نشود و قبل از حرکت حکمران برای تنبیه اشرار جناب شریعتمدار آقا شیخ علی (دشتی) و جناب آقا ملاعبدالله واعظ مقدر شد که با حکمران حرکت کرده و قبل از وقوع جنگ اهالی را به تمکین و اطاعت دلالت نماید.»

سید قاسم یاحسینی با برشمردن ویژگی ها و اهداف روزنامه اصلاح می نویسد: «این روزنامه که در ابتدا در 4 صفحه و سپس در 8 صفحه منتشر می شد، گاه عکس ها و کاریکاتورهایی نیز در لابلای صفحات خود به چاپ می رساند و به همین علت باید این روزنامه را از جمله جراید مصور ایران به حساب آورد.» محمدرضا بوشهری، با به قدرت رسیدن رضاخان، با وی به مخالفت پرداخت و سلسله مقالاتی را علیه اعمال دیکتاتور منشانه رضاشاه با هدف آگاهی و روشنگری مردم می نوشت: «شما که این ورق پاره ها را در نظر گذارنده یا به نظر شما می گذرانند، بیسواد یا باسواد، هرچه باشد، قادر هستید احساس کنید که حیات فردی شما مدتی است متزلزل گشته و هر روز وقتی سر از خواب بر می دارید، حس می کنید هیچگونه اسباب آسایش یا تامین روحی در مزاج شما موثر نیست....» و در این نبرد و در همین راه مبارزه بود که لطمات فراوان و بی حد و حصر دید به گونه ای که پسرش در نامه ای به رئیس وقت قسمت کارگزینی بنگاه راه آهن دولتی ایران در اهواز می نویسد: «پدر پیر و جهاندیده ای دارم که در راه خدمات ملی زحمات فوق العاده کشیده از لحاظ سیاست نیز لطمات زیادی به او وارد شده است....»

انتشار مقالاتی علیه استبداد رضا شاهی، موجب شد تا روزنامه اصلاح چندین مرتبه توسط مقامات دولتی توقیف شود و سرانجام این روزنامه چندی بعد از سال 1303 ه. ش توقیف و برای همیشه تعطیل شد.

با توقیف روزنامه اصلاح، دیگر روزنامه ها به حمایت از وی (اصلاح) پرداختند. از جمله روزنامه حیات در این باره نوشت: «نظر به اینکه اخیرا روزنامه اصلاح از طرف اداره نظمیه توقیف شده و از قرار معلوم این توقیف خلاف قانون به امر وزارت معارف بوده، خوب است اگر دلیل قانونی دارند، کارکنان این اداره را مستحضر دارند. در صورتی که جواب ندهند بدیهی است این توقیف نیز در عداد سایر توقیف های خلاف قانون خواهد بود.»

استعداد و نبوغ این آزادمرد، صرفا منحصر به امور سیاسی نبود، بلکه برای ارتقاء فرهنگ جامعه نیز بدون چشمداشت هیچ گونه پاداشی، خدمات شایانی را انجام داد. اصلاح خود در شعری می گوید: تا دم آخر ز نفس بودم هشیار خسته نمی گشتم و می کردم کار از ره دانش نموده بودم تقسیم مدت ساعات روز خویش چو پرگار قسمتی از آن که بود با من شغلم از روی یک نظم می نمودم رفتار قسمت دیگر که غیر موقع خواب است صرف به فرهنگ کردمی بسیار سال های سکوت و مهاجرت به خوزستان محمدرضا بوشهری بعد از توقیف روزنامه، دلسرد از شرایط حاکم برآن دوران کنج عزلتی را بر می گزیند: مدتی هست که اصلاح بود طالب مرگ چونکه داند پس از آن کار به سامان برسد و سال های آخر عمر خود را در خرمشهر و اهواز می گذارند.

سیدقاسم یا حسینی، مولف کتاب صدسال مطبوعات بوشهر در مورد سال های پایانی زندگی اصلاح می نویسد: «از ادامه زندگی و مبارزات محمدرضا اصلاح بوشهری اطلاعی در دست نیست. تنها این را می دانیم که در سالهای آخر عمر در خرمشهر ساکن شد و احتمالا در اواخر دهه 30 یا اوایل دهه 40 شمسی در همین شهر دیده از جهان فرو بست.» براساس مدارک مستند و موجود، مرحوم محمدرضا اصلاح در سال 1304 به خرمشهر آمد و در فرمانداری آنجا فعالیت نمود و در سال 1310 به اهواز سفر کرد و به استخدام بنگاه راه آهن دولتی ایران درآمد و به مدت 19 سال در خیابان نادری در بازار عبدالحمید زندگی را سپری کرد.... فرزندش در نامه ای زندگی او را چنین روایت می کند: «اصلاح پس از ورود به ایران مقارن سال 1302 شمسی در تهران مجددا مشغول روزنامه نگاری بوده است که در نتیجه شکسته شدن قلم روزنامه نگاران، ایشان هم بی نصیب نبوده و از سال 1304 تا سال 1309 به سمت معاون فرماندار شهرستان خرمشهر و از آن پس، از خردادماه 1310 وارد خدمت بنگاه راه آهن ایران در اهواز گردید و اکنون در اهواز است.» محمدرضا بوشهری در اردیبهشت ماه 1329 ه.ش در سن 77 سالگی دارفانی را وداع گفت و در قبرستان قدیم اهواز (مصلی فعلی) به خاک سپرده شد.


آثار و تالیفات

«همه اندیشه خود روی به تالیف کردم، کتبی چند سرودم که به آن دل سپرند.»

محمدرضا بوشهری بیشتر اوقات خود را صرف فرهنگ و دانش می نمود و 4 جلد دیوان اشعار، 10 جلد مثنوی به سبک مثنوی معنوی و یک جلد تاریخ نیمه قرن 14 هجری، ماحصل تتبع و تلاش اوست برای غنی تر کردن فرهنگ ایرانی.

مرحوم اصلاح در زمان حیات به علت مشکلات پیش رو (در زمینه نشر و...) نتوانست مبادرت به چاپ این آثارش نماید. در نامه ای موجود از فرزند مرحوم اصلاح آمده است:

«متاسفانه با اینکه پدرم (اصلاح) کارمند دولت است، توانایی این را ندارد که اگر یک روز بیکار شد، بتواند خود را نگه داری نماید و تاکنون وجه مساعدی برای وی دست نداده که مبادرت به چاپ این تالیفات نماید. از آنجا که رادمردان و دانش پژوهان طالب این تالیفات هستند، چون هنوز به چاپ نرسیده، به فرسودگی روح عرفانی او افزوده شده است.»

و اکنون باید گفت، متاسفانه جز اندک نوشته ها و اشعار همگی آثار در گذر زمان از بین رفته است و دغدغه اصلاح برای چاپ آثارش به ثمر نشست..... روحش شاد و یادش گرامی



منابع:

1- صد سال مطبوعات بوشهر - سید قاسم یا حسینی

2- دلیران تنگستانی - محمدحسین رکن زاده آدمیت

3- زندگی و مبارزات محمد باقر تنگستانی- دکتر عبدالکریم مشایخی

4- طوفان در ایران- احمد احرار

5- دلاوران تنگستان- اسماعیل شهر سبزی

6- ایران و جنگ جهانی اول- کاوه بیات

7- جنبش ضد استعماری جنوب و آزادیخواهان کازرون- موسی مطهری زاده

8- پلیس جنوب (اس. پی. آر) منصوره جعفری

9- روزنامه بیشاپور کازرون

10- ایل قشقایی در جنگ جهانی اول – ناصر ایرجی



شعری از مرحوم اصلاح

چه توان کرد اگر عمر به پایان برسد

آن زمانی که ز در مرگ شتابان برسد

باید از جان بگذشتن و شدن در تسلیم

آن زمان که نفس روی بخفقان برسد

تا زبان بسته نگردد نشود کس تسلیم

مگر آن کس که خبر از ره ایمان برسد

هرکه در قلب جوی مخزن ایمان باشد

موقع مرگ بداند چه به پیمان برسد

مومنان موقع پیمان همگی می دانند

بیخبر هست کسی کو بر شیطان برسد

فکر شیطان اگرت هست به مغزت دایم

تو مپندار دگر رحمت سبحان برسد

رحمت حق چو به قلبی برسد بی پروا

و به عالی بپرد در بر رحمان برسد

پس به دست آر تو ایمان که نترسی از مرگ

باش خوشحال اگر فکر تو پایان برسد

مدتی هست که اصلاح بود طالب مرگ

چونکه داند پس از آن کار به سامان برسد


منبع: باشگاه انديشه
[بازگشت]