پایگاه خبری کازرون نیوز | kazeroonnema.ir

شخصيت ها / شهدا / کاظم پایدار / متن / خاطرات دوستان / عشق موتور

مهدي تقي نژاد: عشق موتور بود. سوار موتور كه مي‌شد از اون موتورهايي كه سرعتش زياد بود، تو خيابونا ويراژ مي‌داد. اين‌كار پسنديده نبود و خيلي‌ها خوششون نمي‌آمد و بد مي دونستند. اون وقتا زياد استاديوم مي‌رفتم. تو استاديوم باهم دوست شديم. تو  يه فاصله كوتاهي خيلي به‌هم علاقه پيدا كرديم و  نزديك شديم. حال و هواي اون روزاي ما رو كه ديد گفت منم مي‌خوام برم جبهه. اولش مخالف بودم. بعد اصرارشو كه ديدم كاري نمي‌تونستم بكنم. با هم به بسيج رفتيم. مسوولان بسيج به‌ هيچ‌وجه حاضر نبودند اونو  بپذيرند. علتش هم همون موتورسواري و ويراژهاي تو خيابون و دوستاش بودند. من وساطت كردم كه اونو قبول كنن. عباس اسلامي و منصور ميراب هم تو بسيج كار مي‌كردند. از رابطه دوستانه‌اي كه با عباس و منصور داشتم استفاده كردم و اونا رو پارتي كردم تا تعداد افرادي كه اونو تاييد مي‌كنند بيشتر  بشه. بالاخره زورمون چربيد و كاظم رو راهي آموزش و بعد جبهه كرديم.

پاي كاظم كه به جبهه باز شد ديگه حاضر نبود به كازرون برگرده. از خودمون هم جلو زد. كاظم راهي رو كه انتخاب كرده بود محكم روش وايساده بود.

هروقت بهشت زهرا مي‌رم خجالت مي‌كشم سر مزار كاظم پايدار برم. موندم اونم حاضره پارتي من بشه و وساطت منو  بكنه يا نه. همه اميدم به دوستاي اون روزهاست. كاظم، منصور، عباس. 

 

[بازگشت]