پایگاه خبری کازرون نیوز | kazeroonnema.ir

شخصيت ها / شهدا / جلال نوبهار / متن / خاطرات دوستان / آخرين تکليف

 

حاج سید محمد حسین سعید: من با شهید جلال نوبهار قبل از اینکه مغازه داشته باشد دوست بودم این شهید والا مقام را می توان شخصی عارف، هنرمند و رزمنده ای بزرگ خواند. معمولا پس از عملیات در جبهه همرزمان و دوستان دور هم جمع می شدند و هر کدام از جبهه تعریف می کردند. محل تجمع هم زیر زمین کتابفروشی بود.

همزمان با هفتمین روز شهادت برادرم خداوند فرزند پسری به من عطا فرمود که نام برادرم را بر او نهادم وقتی که حدوداً هفت، هشت ماهه بود او را به بغل گرفتم و برای دیدار با شهید نوبهار به کتابفروشی رفتم. لباسی که بر تن فرزندم بود آستین کوتاه بود ناگهان شهید جلال نوبهار با تعجب گفت فلانی این چه لباسی است که تن فرزندت کرده ای؟ بدنش پیداست. گفتم فرزندم پسر است، گفت باشد تأثیر منفی دارد و همین نوع پوشش در کودکی می تواند بر آینده اثر گذار باشد و من  هم قبول کردم.

آخرین باری که برای گذراندن مرخصی به کازرون آمده بود از من خواست که برای دیدنش به کتابفروشی بروم در آن ملاقات به گونه ای سخن می گفت که بوی وصیت از آن استشمام می شد. از جمله اینکه اسامی بعضی افراد را برد و گفت ممکن است اینها با شما طرح دوستی بریزند شما سعی کنید به آنها بهاء ندهید چون اخلاق و رفتار و منششان با ما متفاوت است هر چند شما آنها را دوست خود نمی دانید ولی آنها می هواهند با شما دوست باشند من به او گفتم جلال داری وصیت می کنی؟ تو را به خدا سعی نکنید جامعه و انقلاب را از وجود خودتان بی بهره کنید شما  با شهادتتان آخرت خودتان را تضمین می کنید اما با شهادت امثال شما و شهیدان حاج مجید حسن زاده و حمید بهبود انقلاب از نظر فرهنگی ضربه  می خورد. آیا شما حتی یک نفر را جایگزین خود کرده ای که بتواند راه تو و اهداف تو و تأثیر گذاری معنوی تو را جبران کند و ادامه دهد؟ و او فقط به شهادت که تکلیف خود می دانست فکر می کرد.

[بازگشت]