حضور قابل قبول فجر شهید سپاسی در هشت دوره متوالی لیگ برتر فوتبال كشور اگر چه واقعیت دارد، اما نتایج این تیم با واقعیت بازیكنان گمنام ابتدای فصلش و هزینهای كه برایش میشد، در تضاد بود. مرد اول كسب نتایج خوب با این تیم كم بضاعت كسی نبود جز غلامحسین پیروانی. هم او كه دوستدارانش "شاغلام" خطابش میكنند تا از سلطان و ژنرال و شهریار پایتخت نشینها چیزی كم نداشته باشد.
برگ برنده شاغلام البته نتایج خوب او مقابل غولهای پایتخت نبود. او در هر فصل از لیگ فوتبال ایران به تربیت بازیكنانی پرداخت كه بعدها یك تیم ملی را تشكیل دادند. از مهدی رحمتی و حسین آشنا و سوشا مكانی گرفته تا سیاوش اكبرپور و روانخواه و بیك زاده و رجب زاده و غلامرضا رضایی و مهرزاد معدنچی و فراز فاطمی و بسیاری دیگر ازستارههای مستطیل سبز فوتبال. پرورش بازیكنان توانمند از دل لیگی كه شاید هر ده سال یك ستاره رو میكند، از مرد شیرازی فوتبال ایران یك اسطوره ساخت. او تمام قد پای اعنقادش به جوانان ایستاد تا اكنون بتوان بی درد سردار سازندگی فوتبال ایران لقبش داد.
اگر اسطوره پروین و دایی و حجازی و علی كریمی در قلب تپنده فوتبال ایران شكل گرفت تا رسانههای نوشتاری و دیداری همچنان آنها را زنده نگه دارند، اسطوره غلام پیروانی نه در پایتخت و نه در سرزمین توپ و نفت كه در دیار شعر و ادب شكل گرفت تا از این نظر نیز با واقعیت در تضاد باشد.
غلام پیروانی اگرچه با دل كندن از مقاومت سیاسی اسباب سقوطش را فراهم كرد تا هواخواهانش باور كنند، او به راستی یك اسطوره بود، اما فوتبال نه چندان خوب تیمش درگوانگجو، باخت عجیب مقابل كره جنوبی در حالی كه دو گل پیش بود، قامت اسطوره را شكست تا منتقدینش با الهام از آژانس شیشهای حاتمی كیا بگویند: "دورهات تموم شده مربی!"
اسطوره پیروانی اگرچه بعد از مقام چهارمی گوانگجو در نظر روزنامههای پایتخت به قصهها پیوست اما، اینجا و در شهر شیراز او همچنان برای همشهریانش اسطوره ای است، كه هیچ جامعهای نمیتواند به طور كامل اسطورهها را رها كند.
فوتبال فارس و شیراز شاه مربی اش را همچنان اسطوره میخواهد؛ كه اسطورهها خود را با شیوهی بودن خاص خود تعریف میكنند.
عصر یك روز زمستانی است. كوچه باغهای قصر الدشت شیراز خیس باران است كه شاغلام درب خانه را به رویمان باز میكند. چشم انداز درختان زیبای نارنج و استخر پر آب حیاط بزرگ منزل او را در كنار كوچه باغهای محل زندگی اش كه قرار می دهیم، راز گفتار شاعرانه شاغلام را كشف كنیم!
می خواهیم گفت و گو را شروع كنیم كه او پیش دستی می كند و از زخمهای گوانگجو می گوید. اصرار ما هم برای این كه او از تیم امید و نتایجش نگوید، بی فایده است! دل اسطوره از یك مجری تلویزیونی شكسته بود و حضور ما فرصت خوبی برای بیان دردهایش. نمی دانیم سنگ صبور خوبی بودیم یا نه اما، گپ وگفتش را كه بخوانید، می بینید، دل رنجههایش چیست و چه می گوید.
او از مهدی رحمتی گفت كه بسیار اذیتش كرد تا بازیكن خوبی از آب در بیاید. از دست و دلبازیهای این روزهای شاگرد سابقش كه برای دستگیری از نیازمندان كوتاهی نمیكند. از مردانگی علی كفاشیان رییس فدراسیون فوتبال صحبت كرد و از انتقادهایی كه ناجوانمردانه صورت گرفت و غیر كارشناسانه. هر چند دوست نداشت این موارد را بنویسیم اما نمیشد از كنار این ویژگیهای مثبت او گذشت.
گفت و گوی ایسنا و غلام پیروانی پیش روی شماست. گفت و گویی كه سعی بر آن بوده تا زوایای پنهان شخصیت مربی بزرگ فوتبال ایران را به نمایش بگذارد.
* غلام پیروانی كی به دنیا آمد؟
اسفند سال 1333 اما برای رفتن به مدرسه شناسنامه زمستانیام را بهاری گرفتند. نهم فروردین 33 در شناسنامه ام ثبت گردیده، 8 برادر و 3 خواهر بودیم كه برادرم عزیز آقا سال گذشته به رحمت خدا پیوست.
* نخستین دغدغه های فوتبالی شاغلام چه زمانی شكل گرفت؟
(زل می زند به تابلو مدال هایش و انگار دارد در دوردست چیزی را جست و جو می كند) محله فخرآباد یك زمین خاكی داشت، یك تیم راه انداختیم به نام 25 شهریور. بعدها هم از نوجوانان برق شروع كردم تا الان كه اینجا هستم هم فوتبالی ماندم.
* كشتی هم می گرفتی؟
در شیراز از نفرات برتر كشتی بودم. آقای فرخیان می گفت می توانی كشتی گیر خوبی بشوی. اما عشق به فوتبال مانع شد، ادامه بدهم. آن زمان بازیهای آموزشگاهی به صورت انفرادی و تیمی برگزار می شد. انفرادی در كشتی شركت كردم و تیمی در فوتبال. بعدها عضو تیم نوجوانان و جوانان ایران شدم و كشتی را كنار گذاشتم.
* از همان دوران بگو. كاپیتانی در تیم جوانان ایران.
فرانك اوفارل و حشمت مهاجرانی مربی ما بودند، سال 53 یا 54 بود كه قهرمان آسیا شدیم. تیم قدری داشتیم. بین همین سالها یك دوره جام بین المللی در شیراز برگزار كردند. هر چه تیم مطرح بود، دعوت شدند. آرژانتین، یوگسلاوی، شوروی، انگلیس، برزیل، مجارستان، مكزیك، اروگوئه و ... از ایران هم ما بودیم و منتخب خوزستان. من كاپیتان جوانان ایران بودم. در فینال با گل بهتاش فریبا، شوروی را شكست دادیم و قهرمان شدیم. در جام تخت جمشید در 6 سال متمادی 179 بازی انجام دادم. هر سال 30 بازی. تنها یك مسابقه نبودم. این ركورد بود.
* بهترین خاطره ات از آن سال ها چیست؟
یادم می آید در مسابقات جوانان منطقه ای، هافبك نفوذی تیم فارس بودم. در 24 بازی 52 گل زدم و آقای گل شدم.
* چرا شاغلام از شیراز به تهران نرفت؟
(كمی مكث می كند) در اوج جوانی، پاس و پرسپولیس پیشنهاد دادند، اما پدرم اجازه نداد. بیشتر از 10 بار به تیم ملی دعوت شدم زمان آقایان حبیبی، یاوری، دهداری، ولی به دلیل مشكلاتم نرفتم. همین جا ماندم. برق خانه من بود. از سال 58 تا 73 در این تیم بازی كردم تا 40 سالگی دفاع آخر بودم . بعد افشین گفت می خواهم دفاع آخر باشم، به خاطر او بازی را كنار گذاشتم.
* علاقه به مربیگری از چه زمانی شكل گرفت؟
از سال 1373 . دو سال دستیار محمودخان یاوری و حسن آقای حبیبی بودم، بعد شدم سرمربی كه در سال 78 برقیها عذر ما را خواستند. خدا پدرشان را هم بیامرزد. مسابقات دسته دوم لیگ بود. برق به دسته دوم رفته بود، البته ما تیم را نبرده بودیم مربی كس دیگری بود. دو تا مساوی گرفتیم . اول فصل بود. تازه از بدنسازی آمده بودیم، مرا بركنار كردند كه به نظر مدیرعامل وقت احترام می گذارم. اصلاً هم ناراحت نشدم. بعد هم از سال 79 تا قبل ازحضور در تیم امید در خدمت شهید سپاسی بودم.
* و عناوینی كه به عنوان مربی به دست آورده ای؟
با برق قهرمان جام حذفی شدیم. پنجم لیگ شدیم. با فجر هم قهرمان و نایب قهرمان حذفی شدیم و عنوان بهترین تیم شهرستانی را در لیگ به دست آوردیم. در جام در جام آسیا و جام پادشاهی عربستان هم حضور داشته ایم.
* و بعدها برای انتقام از برق به فجر پیوستی؟
(لبخندی می زند) برق خانه من بوده و هست. كدام انتقام؟ در عفو لذتی است كه در انتقام نیست. انتقام اصلاً كلمه زیبایی نیست. سرهنگ جعفری پیغام فرستاد كه فلانی بیا تیم ما. من هم از زمان بازی در زمین سیمان با حاج جعفری رفیق بودم رفتیم با سردار مرادی و او صحبت كردیم و از آن زمان آمدیم فجر. با این تیم هم به همه جا رسیدم. خیلیها هم با این تیم به جاهای بالایی رسیدند. فجر سكوی پرتاب همه از جمله خود من بوده است. در برق مقامهای خوبی داشتم اما اینجا لذت بیشتری بردم.
* در فوتبال فعلی چه چیزی عذابتان می دهد؟
دو رویی و نیرنگ. اگر صادقانه عمل كنیم هیچ مشكلی پیش نخواهد آمد.
* در برههای صحبت از پیوستن شما به استقلال تهران بود. با توجه به جو این تیمها و حاشیه هایش آیا فكر میكنی، در كنار آبی ها موفق می شدی؟
شك نكن! 24 سالم بود اوایل انقلاب. مردم احترامم را داشتند. آمدند گفتند، بیا بشو رییس كلانتری 2 شیراز، شش ماه رییس كلانتری بودم. آنقدر دزد گرفتیم و ... . استقلال حاشیه دارد درست اما حتماً این توانایی را در خودم می دیدم كه گفتم بروید با سرهنگ جعفری صحبت كنید. اگر اجازه داد فردا میآیم.
* شما به معیارهای اخلاقی خیلی اهمیت می دهید؟
اصل ورزش همین است. حیف نیست جوانی كه قرار است، الگوی جوانان ما باشد، لباس های آن چنانی بپوشد و موهایش را به شكل ناجوری اصلاح كند. یكبا شاگردانم گفتند، تو خودت موهای بلند می گذاشتی.گفتم: اولاً آن دوره فرق می كرد ثانیاً اشتباه می كردم. كسی نبود گوشم را بپیچاند تا تنبیه شوم.
* می گوبند هر كس نماز نخواند، در تیم شاه غلام جایگاهی ندارد.
به معنویات خیلی اهمیت می دهم و ركن اصلی كار ماست ولی به اعتقادات دیگران كاری ندارم. لا اكراه فی الدین ...
* عده ای معتقدند غلام پیروانی قبلاً این گونه نبود.
درست نیست بخواهم از خودم تعریف و تمجید كنم ولی پدرم 83 سال پیش هیأت داشت. فخرآباد كه بودیم هیأت امام حسن مجتبی (ع) در مسجد ساجدین بود. 50 سال پیش پدرم در بیت العباس و بعدها در كوچه گود درویشها هیأت داشت. بگذار بگویند. ولی من هر چه دارم، از امام حسین (ع) است.
* برای به روز بودن و آشنایی با علم روز فوتبال از چه منابعی استفاده می كنی؟
افشین و امیرحسین برایم فیلم های آموزشی تهیه می كنند . همین طور آذر هوشنگ كه همیشه از او سپاسگزارم . فوتبال هم تماشا می كنم. این تلویزیون را برای خودم خریده ام تا برای تماشای فوتبال مزاحم كسی نباشم.
* افشین علاقه زیادی به شما دارد. موقع بازیهای فجر و پرسپولیس می شد كه یك جورهایی به تیم شما كمك كند؟
(می خندد) منظورت تبانی است؟ بنده خدا یك بار 5 تا از تیم پرسپولیس خوردیم كه افشین هم بازی می كرد. كدام تبانی؟ البته دور برگشت در شیراز با گل طهماسبی آنها را شكست دادیم . افشین طرفدار تیم ماست. همانگونه كه من هم بعد از تیم خودم طرفدار تیمی هستم كه او آنجا باشد.
* بهترین ورزشكار خانواده پیروانی كیست؟
افشین! خیلی تشویقش كردم تا به تهران برود. یك زمانی همایون بهزادی به من و علیرضا قشقایی گفت برای دو سال به هر نفر شما 40 هزار تومان می دهیم بیایید پرسپولیس. رفتم به پدرم گفتم. گفت من صد هزار تومان می دهم از شیراز نرو. از پدرم این پول را گرفتم و نرفتم. اما افشین را فرستادم تا به آن چه لیاقتش را داشت، برسد. خودم سكوی پرتاب افشین بودم.
* خیلی ها اعتقاد دارند، مصاحبه های غلام پیروانی در پایان بازی ها تكراری شده بودند؟
وقتی مشكلاتم همیشه یكسان و تكراری است بیایم چه بگویم؟ وقتی هر فصل 8 - 9 مهره تیم ما را می بردند وقتی داورها به ضرر ما سوت می زدند، توقع دارید چه حرفی بزنم؟
* رمز موفقیت غلام پیروانی در چیست؟
صداقت در رفتار ، گفتار و كردار. در برنامه 90 هیچگاه نشده حق ما باخت بوده باشد و حق را نگفته باشم . هیچگاه هم ناحق به داوران محترم اعتراض نكردهام .
* انتقادپذیر هم هستی؟
انتقاد منصفانه را می پذیرم ولی تا دلی آتش نگیرد، حرف جانسوزی نگوید. بعضی اوقات هم برخی انتقادات دوستان منصفانه نیست كه آن هم برایم محترم است. بعد از بازی های آسیایی از مدرك مربیگری ام ایراد گرفتند. در حالی كه در تمام دوره های مربیگری حرفه ای كه در ایران برگزار شد، شركت كرده و از آنها مدرك معتبر دارم. در همه كلاس ها بوده ام ولی می گویند، سنتیام نه علمی.
* غلام پیروانی به راحتی دستیار انتخاب نمی كند؟
نه! مطرح كردن این مسایل پسندیده نیست.
* همیشه به جوانگرایی باور داشتی. پیش آمده كه از میدان دادن به جوانان بترسی؟
اصلاً و ابداً. حاضرم اخراج شوم ولی به جوانان میدان بدهم. خدا هم همیشه كمك كرده است. مطمئن باشید، اگر خواست خدا نبود، غلام پیروانی به هیچ كجا نمی رسید. به جوانان كم ادعا میدان می دهم. خدا هم به ما لطف می كند. این كه فقط اسم غلام پیروانی مطرح باشد، صحیح نیست. همه همكارانم در موفقیت هایم سهیم هستند.
حُسن یوسف در دو عالم كس ندید/// حُسن آن دارد كه یوسف آفرید
غلام پیروانی در زمان بازیگری چطور بود؟
مثل حالا سعی می كردم در راه حق قدم بردارم.
* ولی می گفتند بازیكن ناسازگاری بودی. اگر دستت را بالا بردی، كمك داورها آفساید می گرفتند؟
نه! من جذبه داشتم ولی مگر كمك داور اجیر من بود كه دست بالا كنم، آفساید بگیرند! یك بار بازی با نفت یثربی برای ما پنالتی گرفت، گفتم پنالتی نبود. سرهنگ جعفری گفت، چیزی نگو. گفتم، وقتی پنالتی نبوده چرا بگویم درست گرفته است.
* اهل دعوا و درگیری هم بودی؟
نه! بدنم محكم بود. خطای فنی می كردم ولی هیچ وقت دعوا نه. فقط یك بار در بازی با تیم بهزاد دعوا شد كه ما هم مقصر نبودیم. خدا رحمت كند آقای زارعی فرد را. وگرنه اصلا اهل این حرفها نبودم.
* كارت قرمز هم گرفته ای؟
یك بار ! جام تخت جمشید كه گفتم 179 بازی كردم و یكی را از دست دادم به همین خاطر بود. با تراكتورسازی بازی داشتیم. یك توپ آمد، شیرجه زدم، خورد توی صورتم. دیدم قشقایی بی خیال ایستاده، داد زدم، چرا بی خیال ایستاده ای. صالحی داور بود كارت قرمز داد، اخراجم كرد.
* از كدام داور حساب می بردی؟
بحث حساب نبود. تماشاگران آن قدر به من لطف داشتند كه به شدت حمایتم می كردند و شاید داوران تحت تاثیر قرار میگرفتند ولی در مجموع محمد صالحی داور قاطعی بود كه برایش احترام خاصی قایل بودم.
* آیا شد، كسی را مصدوم كنی و فوتبال را كنار بگذارد؟
من با سینه می زدم. ولی مصدومیت اینجوری نه!
* یك بار هم در یك بازی دوستانه تیر دروازه ورزشگاه برازجان را با شوت شكسته بودی.
(می خندد) این اطلاعات و آمار را از كجا آورده اید؟ رفتیم برازجان یك شوت زدم، جوش تیر مشكل داشت، شكست. مشكل از تیر بود نه از قدرت شوت من.
* ماجرای كری خواندنهای شما و اكبر میثاقیان چه بود؟
در برق بازی می كردم و اكبر در ابومسلم. سال 54 اگر در مشهد به ابومسلم می باختیم، سقوط می كردیم. رفتم به اكبر گفتم، یك تیم جوانیم، كاری كن سقوط نكنیم. اول گفت كاره ای نیستم برو با مسیح نیا و تشرفی صحبت كن ولی بعد برگشت و گفت مطمئن باش شما را نمی بریم. خدا خیرش بدهد تا دقیقه 13 دو گل به ما زدند و نفهمیدیم چه شد. رفتیم رختكن. آنجا فهمیدم امام رضا (ع) رئوف است. بچهها همه گریه می كردند، نیمه دوم پنالتی شد، مجید سلیم پور زد گل شد. دقیقه 94 یك شوت با پای چپ زدم كه نه خودم دیدم نه عسگرخانی گلر آنها. توپ مستقیم رفت سه جاف گیر كرد. ما ماندیم و تراكتور سقوط كرد. بعدها هر وقت اكبر را می دیدم می گفتم یادته قرار بود با ما تبانی كنی؟
* یك بار هم مسابقه كله گذاشته بودید؟
(می خندد) نه! با اكبر نبود. منتخب فارس یك گلر داشت به نام علی نورافكن. ادعا میكرد سرش سفت است. من هم با او كله زدم سرش شكست.
* در یك بازی كه فجر با پرسپولیس بازی داشت، جواد كاظمیان به شما گل زد و آمد كنار خط، شما را در بغل گرفت. چرا؟
جواد از بهترینهای فوتبال ماست كه در برهه ای شاگردم بود. قبل از بازی هم گفت اگر گل زدم می آیم به سمت تو. گفتم بیا. جواد را خیلی دوست دارم. بعد از فوت برادرم از دبی زنگ زد و تسلیت گفت. علی علیزاده هم همین كار را كرد. وقتی به ما گل زد، آمد روی نیمكت ما و دستم را بوسید.
* تا چه زمانی مربیگری خواهی كرد؟
مربیگری جسارت می خواهد و جسارت جوانی! تا هر وقتی كه جسارتم ته نكشیده و قدرت تصمیم گیری شجاعانه داشته باشم، مربیگری خواهم كرد.
* اسطوره فوتبال ایران كیست؟
كسی كه به معنای تام كلمه به علی (ع) اقتدا كند.
* سخت ترین مهاجمی كه مقابل او قرار گرفته ای چه كسی بود؟
حسن روشن. چند بار روی او خطا كردم. سریع بود. گفتم معذرت می خواهم. گفت چی چی را معذرت می خواهم. سری بعد كه روی او خطا كردم، رفتم گفتم: معذرت نمی خواهم! (می خندد). روشن از بچه های خوب فوتبال ماست. در همان بازی با تاج 1-1 شدیم. یك بار هم آنها را با 11 ملی پوش سال 54 در جام تخت جمشید 3 بر صفر بردیم كه قشقایی و مددی و عبداللهی گل های ما را زدند.
* این كه می گویند شما هوای همبازیان تان را داشتید و به حمایت از آنها دعوا می كردید، چه؟
پدرم به من ماهی سیصد تومان توجیبی می داد. ماشین داشتم و وضعم هم خوب بود. برای دره شوریان و قشقایی و عبداللهی كفش و لباس می خریدم. نه این كه آنها نداشته باشند ولی كفش خارجی 110 تومان بود. می خریدم. این كه دعوا كنم نه! دعواها را اصلاح می كردم. الان هم قتل می كنند، می آیند می گویند بیا برویم، رضایت بگیریم.
* و رفته ای؟
بله! پیش آمده رفته ایم و طرف به احترام ما گذشت كرده است. بارها رفته ام و بین زن و شوهرهایی كه با هم مشكل داشتند را اصلاح كرده ام.
* روی تابلو مدال هایت كدام را بیشتر دوست داری؟
(دستش را روی یكی از آنها می گذارد) این مال قهرمانی در كویت است ولی (یكی دیگر را نشان می دهد) این یكی را خیلی دوست دارم. قهرمانی به عنوان كاپیتان جوانان در بانكوك.
* معلم كلاس اول را هنوز به یاد داری؟
دبستان ایگار. آقای پرورش. مگر می شود یادم برود؟ (آهی می كشد)
* لذت زندگی در بچگی بود یا حالا؟
(دستی به صورتش می كشد و به عكس عزیز پیروانی خیره می شود) بچگی عالمی داشتیم. محله فخرآباد یك محله ورزشكارخیز بود. مسابقات آموزشگاهی به صورت المپیك برگزار می شد و در همه رشته ها بود. از محل ما، من كه بچه بودم اما فریبرز قاجار، منصور و احمد اسدی، مسعود سلطانی، غلام اسدی، حسین نیك فرجام، داداش خدابیامرزم عزیزآقا، مرحوم جواد علیزاده، جلیل منتصری، هوشنگ یزدان پور، غلام رجبی، عباس علیزاده، رحیم جاودان، ساسان الفت، شهباز ایروانی، مجتبی كارگر، غلام روستادل و خیلی های دیگر بودند كه در این بازی ها شركت می كردند. همیشه آرزو داشتم مثل آنها باشم و آنها هم مشوق ما بودند. آن زمان چمن فلكه فخرآباد محل بازی ما بود می رفتیم پشتك بی دست می زدیم. (مكثی می كند). عمر گذشت.
* رمز مردمی بودن پیروانی چیست؟
پدرم همیشه می گفت: گر به دولت برسی، مست نگردی مردی – گر به نكبت برسی، پست نگردی مردی. امیرالمومنین می فرماید: دنیا دو روز است یك روز به كام توست، مغرور نشو. دیگر روز علیه توست، مأیوس نشو. به مال و منال دنیا فكر نمی كنم و دل نمی بندم.
در حقیقت صاحب اصلی خداست - این امانت بهر روزی نزد ماست. مردم هم به همین خاطر احترام ما را دارند. قهرمان آسیا كه شدیم در زمین های خاكی بازی می كردم و از مردم جدا نشدم.
* پدر چه كاره بود؟
معمار ساختمان.
* چرا شغل او را ادامه ندادی؟
مرحوم عزیز به همان مسیر رفت ولی من به خاطر ورزش نرفتم. پدرم دامداری داشت. من هم رفتم دهكده سلامی با برادرم رضا دامداری راه انداختیم. حدود 18 سالگی از پدرم دیگر پول نگرفتم. پدرم می گفت بیا با خودم كار كن. گفتم می خواهم دستم به جیب خودم برود و دسته چك در جیب خودم باشد.
* روزی بوده كه یك ریال در جیبت نباشد؟
نه! بعضی مواقع در فرودگاه نیازمندانی را دیده ام كه احتیاج داشته اند، جیب هایم را خالی كرده ام ولی به آن صورت نه!
* پیش آمده جایی بروی خرید و بعد یادت بیاید كه پول همراهت نیست؟
اصلاً ! همه چیزم روی نظم است.
* از اسم و رسم غلام پیروانی مثلا در اداره ای استفاده كرده ای؟
امكان ندارد. مثلا می روم بانك ته صف می ایستم. خودشان صدا می زنند و لطف دارند، ولی این كه بروم بگویم، غلام پیروانی هستم اصلاً و ابداً.
* رانندگی تان چگونه است؟
الحمدلله خوب است و مشكلی نداشته ام.
* كی گواهینامه گرفته ای؟
سال 53 بود كه با شوروی بازی داشتیم. رییس راهنمایی رانندگی یكی بود به نام كرمانشاهی. می دانست شوروی را نمی بریم گفت اگر شوروی را بردید به تو گواهینامه می دهم. شوروی را كه بردیم گواهینامه را صادر كرد.
* پس غیرقانونی گواهینامه گرفتی؟
نه بابا! آیین نامه قبول شده بودم. رانندگی هم بلد بودم. ماشین داشتم.
* اولین ماشینی كه داشتی، چه بود؟
یك فیات داشتم. قهرمان آسیا كه شدیم 70 هزار تومان پاداش گرفتیم. 68 هزارتومان دادم، فیات خریدم. 2 هزار تومان هم یك ضبط نصب كردم.
* اهل موسیقی هم هستی؟
شجریان و افتخاری را می پسندم.
* در ماشین چه CD و نوارهایی داری؟
مذهبی و دشتی.
* خیلی اهل شعر و شاعری هستی. این علاقه از كجا آمده است؟
همیشه علاقه مند بودم. شاعری و ضرب المثل ها و ... را دوست داشتم.
* خودت هم شعر می گویی؟
بعضی وقت ها مخصوصاً موقع مداحی فی البداهه چیزهایی می گویم.
* اگر قرار باشد بین مداحی و مربیگری یكی را انتخاب كنی،كدام را برمی گزینی؟
ایمان داشته باشید، مداحی را. دهه محرم از شیراز بیرون نمی روم.
* به مرگ هم فكر می كنی؟
همیشه به خصوص شبها به مرگ فكر می كنم. به خانواده هم می گویم عمر كوتاه است.
* راستی چرا غلام پیروانی موبایل ندارد؟
موبایل مزاحم همراه است (می خندد). مزاحم نمی خواهم.
* ولی شماره منزل شما را همه دارند. چه فرقی می كند؟
اكثراً منزل نیستم.
* در كار منزل هم كمك می كنید؟
اصلاً!
* آشپزی بلدی؟
غذاهای ساده را بلدم ولی اگر روزی همسرم در منزل نباشد، روز سختی است و باید زنگ بزنم از بیرون غذا بیاورند.
* اهل سفر هم هستی؟
فرصت باشد، سفرهای زیارتی را دوست دارم. خانواده باید مرا حلال كنند كه هیچ وقت نتوانسته ام به آنها برسم. با همسرم به مكه رفتیم كه آنجا هم با هم نبودیم. عتبات عالیات هم رفته ام. اما سفر اروپا و ... را اصلا دوست ندارم. دو خواهر و دو برادرم آمریكا هستند می گویند ویزا می گیریم می آییم فرودگاه استقبالت یك سری به ما بزن ولی من گفتم اگر آمریكا بیاید دروازه كازرون هم به آمریكا نمی آیم.
* شده از دست كسی دلتان بشكند؟
من عاشقم نه كاسب. این را بارها گفته ام. توقعم از دوستانم هم بالاست. یعنی توقع دارم با من مثل خودم باشند. وقتی جواد نكونام از اسپانیا زنگ زد و فوت برادرم را تسلیت گفت ولی اینجا بعضی ها یك زنگ هم نزدند، دلم شكست. تماس نكونام بار غم را از روی دوشم برداشت و من دست او را می بوسم.
* شنیده ایم خیلی گرمایی هستی؟
بله !عاشق سرما هستم و همیشه زیركولر 38000 می خوابم.
* اگر بخواهند از زندگی تو فیلم بسازند اجازه می دهی؟
اگر فیلمی آموزنده باشد صد در صد موافقم.
* اهل گریه هم هستی؟
گریه بر هر درد بی درمان دواست/// چشم گریان چشمه فیض خداست
گریه كن تا سجده گاهت تر شود/// گریه كن تا مشكلاتت حل شود
* بیشترین گریه ای كه كردی؟
(اشك از چشمانش سرازیر می شود) فوت عزیز آقا كه یادتان هست. از ته دل گریستم.
* اگر قرار باشد با یك نفر عكس یادگاری بگیری، آن فرد چه كسی است؟
(هق هق گریه اش صحنه عجیبی است) لایق نیستم اما بگذار آرزویم را بگویم. امام زمان (عج).
* دوست داری در بسته را كه باز می كنی چه كسی پشت در باشد؟
(دستمال را روی پلك ها و گونه هایش می كشد و اشك هایش را پاك می كند) این ها آرزوست و دست نیافتنی ولی آرزو دارم برادرم باشد. (اشك های یاقوتی او از پهنه صورت می چكد).
* بزرگ ترین عیب غلام پیروانی؟
بعضی اوقات زود تصمیم می گیرم.
*تلویزیون نگاه می كنی؟
برنامه های ورزشی و 90 و بعضی سریال ها را می بینم.
اهل سینما هم هستی؟
فقط یك بار در عمرم رفتم سینما پرسیا. فیلم «ماسیس در جهنم» را با عزیز آقا رفتم. 3 نفر هم شكل بودند. چند بار پرسیدم كدام ماسیس است و عزیز جواب داد. بار چهارم با پشت دست زد توی صورتم و گفت چند بار می پرسی. من هم ناراحت شدم و دیگر اصلا به سینما نرفتم.
* در بازی معروف 2-4 با پرسپولیس و همچنین ملوان به بچه ها گفته بودید، دیگر گل نزنند؟
خودم را جای مربی حریف قرار می دهم. به بچه ها در بازی با پرسپولیس گفتم توپ را بدوانید و دیگر گل نزنید. بازی ملوان هم مهاجمان تیم را بیرون كشیدم تا بیشتر گل نزنیم. حریف هم آبرو دارد و یك روزی هم این مصیبت ها برای من پیش می آید.
* و حرف پایانی.
مصاحبه خوبی بود. زحمت كشیدید. از شما سپاسگزارم.