در دوران صباوت، معمرین، قصه ای به این مضمون برای مان تعریف می کردند که: در روزگاری، جوانی از پدر پیر خود نگهداری می کرد. پدری زمین گیر و پیر و ناتوان و مچاله که انواع نقایص و بیماری های دوران کهولت او را فراگرفته بود و پسر ناخلف که به ستوه آمده بود، تصمیم گرفت که به اصطلاح خودش از شر پدر راحت شود. لذا او را در زنبیلی نهاد و بر دوش گرفت و راهی بیابان گردید تا به پرتگاهی رسید. لحظه ای که می خواست زنبیل را رها کند و جسد بی رمق پدر را به کام مرگ و درندگان بیابان بسپارد! ناله ضعیفی از درون زنبیل شنید که می گفت: دست نگهدار تا ترا نصیحتی کنم! و ادامه داد، ای فرزند، در دوران جوانی، من هم در فلان تاریخ و فلان روز و در همین مکان، پدر خود را به چنین سرنوشتی رساندم! و در لحظه رها کردن پدرم، او هم مرا به ارتکاب چنین عملی در حق پدرش اعتراف نمود و مرا نصیحت کرد! لذا ای فرزند! تو هم در آینده به چنین مکافاتی خواهی رسید و این سنت الهی در مورد تو هم تکرار خواهد شد! این قضیه مصداق افعال برخی از مسئولین گذشته و حال و آینده جامعه است که تذکر آن شاید عبرت آموز باشد!
- این که در صبح روزی، تلفنی بخشدار فلان شهرستان را صدا بزنند و از او بخواهند که شما از همین لحظه سرپرست فرمانداری کازرون شده اید و برای معارفه فی الحال حاضر شده و تا نیم روز، در فرمانداری کازرون حضور یابید و شرح ماوقع که همه شنیده اند و اطلاع دارند و حوادثی که پس از آن به وقوع پیوست!
-اگر جای ایشان (سرپرست منصوب شده فعلی در فرمانداری کازرون) می بودم از خود می پرسیدم که اگر روزی و روزگاری همین برنامه برای شخص من پیاده شود و در آینده با همین رویه مرا از پشت میز مسئولیت فرمانداری بردارند و فرد محترم دیگری به جایم بنشانند چه احساسی خواهم داشت و چه قضاوت و برخوردی خواهم کرد؟!
-اگر جای ایشان می بودم، به جای ذوق زده شدن جهت ارتقا مقام و موقعیت برتر (چرا که از قدیم گفته اند: جوانی و جویای نام و نشان بودن!) در جیب تفکر فرو می رفتم و از مقام مافوق خود مهلت می خواستم تا در خصوص مسئولیت جدید تحقیق کرده، بیاندیشم و مشورت کنم، تا توان و مقبولیت خود را در حوزه خدمت گذاری جدید ارزیابی کنم و سپس برای قبول مسئولیت تصمیم بگیرم! مصداق ضرب المثل »عجله کار شیطان است«همین جاست!
-مشارالیه در محل فرمانداری در پاسخ به اعتراض مردمی، اظهار داشت که به من تکلیف شده است که به این جا بیایم! چقدر این حرف و تصور بی ربط است! معمولاً برخی برای توجیه قبول میز و صندلی ریاست به چنین جملاتی متوسل می شوند! و این توجیه کاملاً دور از عقل و قانون است، چرا که اولاً فرمانداری کازرون، واجد فرمانداری قانونی و رسمی بود و روال کاری آن هم بسیار عادی در حال انجام بود و در بحران بلاتکلیفی به سر نمی برد که احساس مسئولیت، جناب ایشان را تحریک کند! و برای خود عذر شرعی بتراشند! ثانیاً، قانوناً و عرفاً هیچ مقامی نمی تواند فردی را بر کرسی ریاست تحمیل کند. ثالثاً، بر مبنای کدام توجیه شرعی و فقهی و دستور کدام مرجع و لی ای جناب ایشان برای خود تکلیف و عذر شرعی متصور شده اند؟!
-اگر من جای ایشان می بودم چند روزی در محل خدمت پیشنهادی پرسه می زدم و با همفکران خود به رایزنی می پرداختم و شهرستان وسیع، تاریخی و باستانی کازرون را که دارای فراز و نشیب های زیاد بوده است، مورد مطالعه قرار می دادم و مشکلات منطقه و فرهنگ و آداب و رسوم مردم را بررسی می کردم و توانمندی و توفیق خود را محک می زدم و درمی یافتم که فرمانداری کردن بر شهرستانی که زمانی نورآباد ممسنی یکی از بخش های آن بوده است، در توان و تجربه من نمی گنجد و بدون مقدمه چنین مسئولیتی را قبول نمی کردم!
-اگر جای ایشان می بودم، در ذهن خود تصور می کردم که اگر عین همین برنامه را در خصوص فرمانداری نورآباد ممسنی اجرا می شد واکنش خودم و مردم همشهریم چگونه می بود؟!
- اگر جای ایشان می بودم، به اشتباه خود اعتراف می کردم و یک لحظه در فرمانداری کازرون درنگ نکرده و به استانداری باز میگشتم و از بابت پوست خربزه ای که زیر پایم قرار داده بودند گله و شکایت می کردم!
-اگر جای ایشان می بودم، عطای این مسئولیت را به لقایش می بخشیدم، چرا که قبلاً لقایی صورت نگرفته بود تا به عطایش فکر کرده باشم!
-اگر جای ایشان می بودم، از نگارش این مطالب آزرده خاطر نمی گشتم و آن را نقطه عطفی در زندگی خود می پنداشتم و از روزگار پند و عبرت میگرفتم که جامی شاعر هم سروده است:
دندانهی هر قصری پندی دهدت نونو پند سر دندانه بشنو ز بن دندان
دندانهی هر قصری پندی دهدت نونو
پند سر دندانه بشنو ز بن دندان
چقدر برات این شعر رو خوندیم که تو صحنه انتخابات مجلس نیا!بالاخره یادش گرفتی!مرحبا
این شمایید؟؟؟ فرمانداری کازرون روال عادی را طی می کرد؟؟؟ امنیت شهر شما را خجالت زده نمی کند؟؟؟ تبعیض نژادی دیدگاه اسلام عمری است نه اسلام ناب.یادم است خودتان هم تکلیف خودتان میدید که در انتخابات بیایید.باز هم نماینده خوب کار می کرد ولی شما احساس تکیلف کردید.گیرم که بحث جوانی درست باشد و جویای نام بودن باعث این کار شده؛شما که سر پیری و....
مشارالیه در محل فرمانداری در پاسخ به اعتراض مردمی، اظهار داشت که به من تکلیف شده است که به این جا بیایم! چقدر این حرف و تصور بی ربط است! معمولاً برخی برای توجیه قبول میز و صندلی ریاست به چنین جملاتی متوسل می شوند! و این توجیه کاملاً دور از عقل و قانون است،
راستی اقای همه چیزدان هیچ .....مگر خود شما در انتخابات مجلس نگفته بودید که به من تکلیف شده است؟راستی یادم به مثل آردبیز و قلیان افتاد.
از شما بعید بود.